ولین که بود و «انقلاب ناشناخته» او چیست؟

۱۱ اوت ۱۸۸۲ وسولود میخائیلوویچ آیشنبوم ملقب به ولین در تیخوین نزدیک نووگراد در روسیه چشم به جهان گشود.
ولین سال ۱۹۰۱ مشغول تحصیل در رشته حقوق در دانشگاه سن‌پترزبوگ بود. او تصمیم گرفت با خانواده قطع رابطه کند و به جنبش انقلابی سوسیالیست روسیه بپیوندد.
پس از «یکشنبه سرخ» ولین عضو نخستین شورایی شد که در روسیه ایجاد گشت تا به قربانیان کمک کند. روز یکشنبه ۲۲ ژانویه ۱۹۰۵ ارتش تزار در سن‌پترزبورگ به تظاهرات کارگران و دهقانان تیراندازی کرد و بیش از ۱۰۰۰ نفرشان را کشت.
ولین سپس در نوامبر ۱۹۰۶ در قیام کرونشتات شرکت کرد، بازداشت و به سیبری فرستاده شد. او موفق شد سال بعد از آنجا بگریزد و به فرانسه رفت. ولین سال ۱۹۱۱ آنارشیست شد. پلیس فرانسه دستور داد او را به علت مبارزات ضدجنگ دستگیر کنند. ولین از فرانسه به ایالات متحده آمریکا رفت. او در هفته‌نامه آنارکوسندیکالیست «گولوس ترودا» مقاله می‌نوشت.
ولین سال ۱۹۱۷ به روسیه بازگشت و سال ۱۹۱۸ به اکرائین رفت و در نوامبر همان سال در برپایی اولین کنفرانس «کنفدراسیون آنارشیست آژیر» همت گماشت که نشریه‌ای به نام «آژیر» منتشر می‌کرد. هنگامی که بلشویک‌ها آزادی مطبوعات را حذف کردند، ولین در تابستان ۱۹۱۹ به جنبش ماخنوویست در اکرائین پیوست و از مسئولان آموزش و فرهنگ آن شد. او سپس عضو شورای قیام گردید.
ولین وادار شد به مسکو بازگردد چرا که دچار تیفوس شده بود. اما پلیس سیاسی بلشویک‌ها که «چکا» نام داشت او را در ابتدای تابستان ۱۹۲۰ دستگیر کرد. ولین اکتبر همان سال آزاد شد، اما دوباره ۲۴ دسامبر دستگیرش کردند. ده زندانی سیاسی برای آزادی او اعتصاب غذا کردند و در ضمن نمایندگان سندیکاهای کارگری اروپا خواهان آزادی‌اش شدند. در حالی که لئون تروتسکی ولین را به مرگ محکوم کرده بود، فشارها مؤثر افتاد، ولین را آزاد ولی از روسیه بیرون کردند.
او سال ۱۹۲۲ به برلین در آلمان رفت و در پایه‌گذاری نشریه روس‌زبان «کارگر آنارشیست» شرکت کرد. اتحادیه آزاد کارگران آلمان که آنارکوسندیکالیست بود به ولین کمک‌های فراوانی کرد. این اتحادیه در اوجش ۱۲۵۰۰۰ کارگر عضو داشت. ولین در این زمان کتاب «سرکوب آنارشیسم در روسیه شوروی» را نوشت.
او سال ۱۹۲۵ به فرانسه بازگشت و در «گروه مطالعات اجتماعی» فعالیت کرد. ولین دست از افشای سرکوب‌های بلشویک‌ها در روسیه نکشید و در سال ۱۹۳۴ کتاب «فاشیسم سرخ» را نوشت.
ولین سال ۱۹۳۶ در بنیان‌گذاری «فدراسیون آنارشیست فرانسه» شرکت کرد و سال ۱۹۴۱ در پیدایش «گروه بین‌المللی آنارشیست» هم نقش داشت.
ولین روز ۱۸ سپتامبر ۱۹۴۵ در پی یک بیماری در پاریس درگذشت. گروهی از دوستانش در سال ۱۹۴۷ مهم‌ترین اثر ولین را به نام «انقلاب ناشناخته» منتشر کردند. این کتاب که به فرانسوی نوشته شده است، تحولات روسیه را از ۱۸۲۵ تا ۱۹۲۱ بررسی می‌کند. سیستم جهنمی دولت بلشویک در بخش هشتم کتاب دوم شکافته و به تفصیل توضیح داده شده است. ولین بر این باور بود که استالین از زیر بته خارج نشد و استالینیسم نتیجه انحراف انقلاب بود که لنین و تروتسکی کلید زدند. متن کامل کتاب به زبان فرانسوی را می‌توانید در لینک زیر بخوانید:

https://fr.theanarchistlibrary.org/library/voline-la-revolution-inconnue

به پیشواز صدوپنجاهمین(ویکمین) سالگرد انترناسیونال ضداقتدارگرا

نادر تیف- انترناسیونال ضداقتدارگرا چه بود و در چه شرایطی شکل گرفت؟

به زودی، از ۱۹ تا ۲۳ ژوئیه ۲۰۲۳، تجمع بزرگ بین‌المللی آنارشیست‌ها در شهر سنت‌ایمیه در سوئیس برگزار خواهد شد تا با ده‌ها جلسه سخنرانی، بحث و گفت‌وگو و نیز کارگاه‌های متنوع دیگر و همچنین نمایش فیلم و اجرای تئاتر و کنسرت، صدوپنجاه (ویکمین) سالگرد برپایی انترناسیونال ضداقتدارگرا گرامی داشته شود. اگر واژه‌ی «یکمین» درون پرانتز گذاشته شده به این دلیل است که صدوپنجاهمین سالگرد انترناسیونال ضداقتدارگرا که مقارن بود با سال گذشته، با یک سال تاخیر برگزار می‌شود. سازماندهندگان قصد داشتند این تجمع بین‌المللی را در سال ۲۰۲۲ برگزار کنند و تلاش‌ها و اقدامات فراوانی هم کرده بودند، اما بیم آن می‌رفت که با توجه به بحران کووید ۱۹ تجمعات عمومی امکان برگزاری نداشته باشند، درنتیجه آنان تصمیم گرفتند تجمع را به امسال موکول کنند.

اما انترناسیونال ضداقتدارگرا چه بود و در چه شرایطی شکل گرفت؟ هدف نوشته حاضر ارائه تاریخچه کوتاهی از آن است.

از انترناسیونال اول تا انترناسیونال ضداقتدارگرا

انجمن بین‌المللی زحمتکشان که نام رسمی انترناسیونال اول بود روز ۲۸ سپتامبر ۱۸۶۴ در لندن بنیان گذاشته شد. بنیان‌گذاران این انجمن کارگرانی از فرانسه، انگلستان، آلمان و ایتالیا بودند. هدف انجمن گسترش جنبش کارگری و ایجاد هماهنگی این جنبش در کشورهای تازه صنعتی شده‌ی اروپا بود. هر چند این انجمن به محض اعلام موجودیت با سرکوب‌گری دولت‌ها مواجه شد، اما توانست به سرعت شاخه‌هایی در سوئیس، بلژیک، فرانسه، آلمان و از سال ۱۸۶۷ در ایتالیا، اسپانیا، هلند، اتریش و سپس آمریکا ایجاد کند. انجمن بین‌المللی زحمتکشان این چنین نماینده بیش از شش میلیون و پانصدهزار کارگر بود.

در سال ۱۸۶۹ بحث‌های مفصلی بین دو گروه شکل گرفت. عده‌ای که طرفدار کارل مارکس بودند از مدیریت مرکزیت‌گرای انجمن، بنیان‌گذاری احزاب و پارلمانتاریسم در جنبش کارگری دفاع می‌کردند و عده‌ای که طرفدار میخائیل باکونین بودند از استقلال شاخه‌های انجمن و فدرالیسم دفاع می‌کردند و پارلمان و دولت‌گرایی را ضد منافع جنبش کارگری می‌دانستند. گرایش دوم بر این باور بود که تمام طبقات کارگری را نمی‌توان در یک حزب و ایدئولوژی واحد سازماندهی کرد و تشکیل این احزاب ضربات سختی به کارگران می‌زند. شکست کمون پاریس در ۱۸۷۱ و گسترش سرکوب موجب شد که این بحث‌ها شدت بیش‌تری بگیرند و سرانجام کارل مارکس و طرفدارانش موفق شدند در پنجمین کنگره انجمن بین‌المللی زحمتکشان  که سال ۱۸۷۲ در شهر لاهه هلند برگزار شد نخستین انشعاب بزرگ را، با اخراج میخائیل باکونین و دیگر کارگران همدل با او، به جنبش بین‌المللی کارگری تحمیل کنند.

روز یکشنبه ۱۶ سپتامبر ۱۸۷۲ پانزده نفر که یا از انجمن بین‌المللی اخراج شده بودند یا به علت مخالفت با اقتدارگرایی که در آن شکل گرفته بود، تشکل را ترک کرده بودند جلسه‌ای در شهری کوچک در سوئیس به نام سنت‌ایمیه برگزار کردند. آنان نمایندگان کارگران فرانسه، سوئیس، اسپانیا و ایتالیا بودند. از این تاریخ بود که انترناسیونال ضداقتدارگرا شکل گرفت. پیش از آن که به قطع‌نامه‌های مهمی که نخستین کنگره انترناسیونال ضداقتدارگرا تصویب کرد و با استقبال گسترده بخشی از جنبش بین‌المللی کارگری روبه‌رو شد بپردازیم کمی دوباره به عقب برگردیم و ببینیم چه شد که مارکس و هوادارنش احساس خطر کردند و  تصمیم به اخراج ضداقتدارگرایان از انجمن بین‌المللی زحمتکشان گرفتند؟

مارکس و هوادارانش علیه ضداقتدارگرایان

زمانی که کارگران شرکت‌کننده در نمایشگاه بین‌المللی لندن تصمیم گرفتند یک اتحاد بین‌المللی پی‌ریزی کنند کمیته‌ای برای تدوین برنامه و اساسنامه آن شکل گرفت. کارل مارکس یکی از اعضای این کمیته بود. اولین کنگره از ۳ تا ۸ سپتامبر ۱۸۶۶ در ژنو سوئیس برگزار شد و تشکل نام «انجمن بین‌المللی زحمتکشان» را برگزید. «شورای عمومی» وظیفه داشت ارتباط شاخه‌های تشکل را برقرار کند. انجمن هدف خود را رهایی اقتصادی طبقه کارگر اعلام کرد. در اساسنامه آمده بود که هر شاخه دارای استقلال کامل است و می‌تواند مستقیماً با شورای عمومی ارتباط برقرار کند. کنگره دوم از ۲ تا ۷ سپتامبر ۱۸۶۷ در لوزان سوئیس و کنگره سوم از ۶ تا ۱۳ سپتامبر ۱۸۶۸ در بروکسل بلژیک برگزار شد. در کنگره بروکسل تصمیم مهی گرفته شد و اعلام شد که اعتصاب عمومی یگانه راه مقابله با جنگ و تأمین صلح است. در کنگره چهارم که بین ۵ تا ۱۲ سپتامبر ۱۸۶۹ در بازل سوئیس برپا شد، اختلافات بین باکونین و مارکس به روی صحنه آمدند. در همین کنگره اتفاقاً بحث فدرالیسم و اتحادهای مستقل کارگری مطرح و با استقبال مواجه شد. در همین کنگره بود که بحث الغاء دولت و جایگزینی‌اش با اتحادیه‌های تولیدکنندگان بیان شد. نگرانی‌های مارکس و طرفدارانش از همین جا آغاز شدند. ابتدا شاخه ژنو انجمن را منحل کردند. مقر شورای عمومی در لندن و زیر نفوذ مارکس بود.

کنگره انجمن بین‌المللی زحمتکشان سال ۱۸۷۰ به علت جنگ برگزار نشد. شورای عمومی سال بعد به جای کنگره به یک کنفرانس محدود و بسته  بسنده کرد و به ویژه طرفداران مارکس را دعوت کرد. نمایندگان کارگران بلژیک، اسپانیا، ایتالیا و همچنین فدراسیون ژوراسی‌ها که نزدیک به نظرات باکونین بودند به کنفرانس دعوت نشدند. شاخه‌های لاتین انجمن بین‌المللی زحمتکشان نیز مخالف دولت‌گرایی و پارلمانتاریسم بودند. اما زدوبندهای مارکس نتیجه داد و در کنگره لاهه که بین ۲ تا ۷ سپتامبر ۱۸۷۲ برگزار شد طرفداران او ۴۰ رأی و هواداران فدرالیست‌ها ۲۵ رأی داشتند. کنگره لاهه تصمیمات کنفرانس لندن را تأیید کرد تا از ترویج نظرات فدرالیست‌ها و ضددولت‌گرایان جلوگیری کند. با این حال جیمز گیوم بر اختلاف بین مارکسیست‌ها و فدرالیست‌ها تأکید کرد و گفت که اولی‌ها خواهان تسخیر قدرت از طریق پارلمان‌ها و دومی‌ها خواهان نابودی دولت هستند. مارکس در همین کنگره به باکونین اتهامات مختلفی زد، در حالی که او اصلاً در آن حضور نداشت. کنگره یک کمیسیون ویژه تشکیل داد که اکثریت اعضایش طرفداران مارکس بودند. کمیسیون مذکور تصمیم گرفت که باکونین، گیوم، شوئیتزگبل و چند نفر دیگر از انجمن بین‌المللی زحمتکشان (یا انترناسیونال اول) اخراج شوند. جالب اینجاست که رئیس کمیسیون که یک آلمانی به نام کونو بود اعلام کرد که هیچ مدرک عینی علیه دو نفر اول وجود ندارد! ویکتور دیو به نمایندگی از کسانی که در کنگره لاهه به «اقلیت» تبدیل شده بودند اعلام کرد که می‌خواهد با دفاع از فدرالیسم از فروپاشی انترناسیونال جلوگیری کند. اما کار از کار گذشته بود؛ مارکس و طرفدارانش انشعاب را به جنبش بین‌المللی کارگری تحمیل کرده بودند.

آنارشیسم علیه مارکسیسم

در نخستین کنگره انترناسیونال ضداقتدارگرا فدراسیون ژوراسی، نمایندگان کارگران ایتالیا، اسپانیا، فرانسه و دو شاخه آمریکا حضور به هم رساندند. هر چند بعدها برخی کنگره اول انترناسیونال ضداقتدارگرا را سرآغاز فعالیت سازماندهی‌شده آنارشیست‌ها توصیف کردند، اما خود کنگره یک کنگره آنارشیستی نبود. این کنگره در واقع در چارچوب قطع‌نامه‌هایی که تصویب کرد اصول پایه‌ای جنبش کارگری آزادمنش یا لیبرتر را مد نظر قرار داد. نظم ظالمانه‌ی سرمایه‌داری از آن زمان تغییرات زیادی کرده است، اما جنبش انقلابی پرولتاریا می‌تواند از همان اصول برای پیکارش علیه کاپیتالیسم و استقرار سوسیالیسم در چارچوب یک جامعه آنارشیک استفاده کند. پیدایش و سپس سقوط دولت‌هایی که خود را کارگری، سوسیالیستی و غیره می‌دانستند و همگی بدون استثنا به دامن سرمایه‌داری هار برگشتند، تجربه‌های بزرگی، هر چند به بهایی گزاف، به جای گذاشتند و نشان دادند که «دولت سوسیالیستی»، «دولت کارگری» و دیگر تناقض‌نماهایی از این دست ره به جایی نمی‌برند. البته اندیشمندان آنارشیست از قبیل میخائیل باکونین پیش از این که این دولت‌ها شکل بگیرند و قرار بود خودشان را مضمحل کنند، داهیانه به این موضوع پرداخته بودند. آیا این باکونین نبود که نوشت:

«مارکسیست‌ها بر این باورند که دیکتاتوری – البته دیکتاتوری خودشان – اجازه می‌دهد تا مردم نظرشان را بگویند. پاسخ ما چنین است: هر دیکتاتوری خواه‌ناخواه برای ادامه خود تلاش می‌کند و نتیجه‌ای به جز بردگی مردمی که آن را می‌پذیرند، نخواهد داشت. آزادی فقط از آزادی به دست می‌آید و این بدان معناست که مردم زحمتکش شورش کنند و خود آزادانه به خودسازماندهی بپردازند.»

 البته بعدها هم که به اصطلاح دولت‌های سوسیالیستی شکل گرفتند آنارشیست‌هایی مانند کامیلو برنری دروغین بودن آن را اعلام کردند. او در مقاله‌ای که در شماره ۲۴ اکتبر ۱۹۳۶ نشریه « جنگ طبقاتی» منتشر شد، چنین نوشت:

« در روسیه این پرولتاریا نبود که قدرت دولتی را گرفت، بلکه این حزب بلشویک بود که آن را گرفت و پرولتاریا را هم نابود نکرد و فقط آن را در اختیار یک سرمایه داری دولتی قرار داد. اکنون در روسیه یک طبقه‌ی جدید بورژوایی و  مجموعه‌ای از منافع وابسته به دولت بلشویکی به وجود آمده است؛ مجموع منافعی  که به حفظ خود از طریق حفظ دولت گرایش دارد. در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، جایی که مداخله‌گری دولتی همچنان گسترده‌تر و ستم‌گرانه‌تر است و جایی که خبری از حذف طبقات نیست، خاموشی و الغا دولت بیش از هر زمان دیگری بعید و دور از دسترس است.»

کامیلو برنری یک فیلسوف آنارشیست ایتالیایی و استاد دانشگاه بود. مأموران پلیس سیاسی استالین (NKVD) و عضو حزب سوسیالیست متحد کاتالونیا که وابسته به حزب  کمونیست اسپانیا بود، او را روز ۶ مه ۱۹۳۷ در بارسلون اسپانیا به قتل رساندند. کامیلو در هنگام مرگ ۳۹ ساله بود.

قطع‌نامه‌های  نخستین کنگره انترناسیونال ضداقتدارگرا

باری، نخستین کنگره انترناسیونال ضداقتدارگرا که روزهای ۱۵ و ۱۶ سپتامبر ۱۸۷۲ در سنت‌ایمیه برپا شد چهار قطع‌نامه به علاوه یک قطع‌نامه پایانی تصویب کرد. متن کامل این قطع‌نامه‌ها به شرح زیر است.

قطع‌نامه اول

برخورد فدراسیون‌های شرکت‌کننده در کنگره سنت‌ایمیه درباره قطع‌نامه‌های کنگره لاهه و شورای عمومی

نظر به این که خودگردانی و استقلال فدراسیون‌ها وشاخه‌های کارگری نخستین شرط رهایی زحمتکشان است؛

نظر به این که هر گونه قدرت قانون‌گذاری و شرطگذاری [ قدرت تنظیمی] که به کنگره‌ها داده می‌شود نفی آشکار همین استقلال و آزادی‌ست؛

کنگره کنونی حق قانون‌گذاری همه کنگره‌ها، چه عمومی و چه منطقه‌ای را اصولاً مردود می‌شمارد. کنگره فقط وظیفه دارد که تمایلات، نیازها و نظرات پرولتاریای مناطق یا کشورهای مختلف را مطرح کند تا حتی‌المقدور هماهنگی و وحدت بین آن‌ها شکل بگیرد. اما به هیچ وجهی اکثریت یک کنگره نخواهد توانست قطع‌نامه‌هایش را به اقلیت تحمیل کند.

نظر به این که از یک سو استقرار یک شورای عمومی در انترناسیونال ماهیتاً و بدون بروبرگرد به ابزار تعرض دائمی به آزادی تبدیل می‌شود که اساس انجمن بزرگ ماست،

نظر به این که اقدامات شورای عمومی لندن که اخیراً منحل شده است در سه سال گذشته سند زنده ناکارآمدی ماهیتی این نهاد است،

نظر به این که شورای عمومی برای افزایش قدرتش که در ابتدا ناچیز بود دست به زدوبند، دروغ‌گویی و افتراهای شرم‌آور زد تا همه کسانی را که شهامت مبارزه با آن را کردند، کنار بزند؛

نظر به این که شورای عمومی برای به کرسی نشاندن نظراتش با دستکاری طولانی، کنگره لاهه را سازماندهی کرد و یک اکثریت مصنوعی برساخت تا بتواند در انترناسیونال یک حزب اقتدارگرا را مسلط کند و برای رسیدن به این هدف هر گونه نزاکت و عدالتی را پایمال کرد؛

نظر به این که کنگره لاهه نمی‌تواند بیان‌گر نظرات پرولتاریای کشورهایی باشد که در آن حضور داشتند؛

کنگره کنونی نمایندگان فدراسیون‌های اسپانیا، ایتالیا، ژوراسی، آمریکا و فرانسه که در سنت‌ایمیه گرد آمده‌اند اعلام می‌کند که همه قطع‌نامه‌های کنگره لاهه را رد می‌کند و همه اختیاراتی که به شورای عمومی جدید واگذار شده، مردود می‌شمارد. نمایندگان حاضر در کنگره سنت‌ایمیه برای نجات فدراسیون‌های خود از دست ادعاهای رهبری این شورای عمومی و همچنین برای تحکیم هر چه بیش‌تر وحدت بین‌المللی تصمیم گرفتند که پایه‌های یک پیمان همبستگی بین فدراسیون‌ها را بریزند.

قطع‌نامه دوم

پیمان دوستی، همبستگی و دفاع مشترک بین فدراسیون‌های آزاد

نظر به این که اتحاد بزرگ انترناسیونال بر سازماندهی مصنوعی و همیشه زیان‌بار یک قدرت مرکزگرا ریخته نشده است بلکه  از یک سو بر اساس هویت واقعی منافع و تمایلات پرولتاریای همه کشورهاست و از سوی دیگر بر اساس فدراسیون  و گرد هم  آمدن خودانگیخته و مطلقاً آزاد فدراسیون‌ها و شاخه‌های آزاد همه کشورها؛

نظر به این که در بطن انترناسیونال گرایشی که آشکارا در کنگره لاهه در چارچوب یک حزب اقتدارگرای کمونیسم آلمانی نمود پیدا کرد، می‌خواهد سلطه خود و قدرت رهبران را به شکوفایی آزاد سازماندهی اختیاری پرولتاریا تحمیل کند؛

نظر به این که اکثریت کنگره لاهه با وقاحت هر چه تمام‌تر و با توجه به جاه‌طلبی‌های حزب مذکور و رهبرانش، اصول انترناسیونال را قربانی کرد و شورای عمومی جدید که تعیین کرد خود را به اختیارات بزرگی مسلح کرد که حتی بیش‌تر از کنفرانس لندن است و وحدت انترناسیونال را با حمله به آزادی‌هایش تهدید می‌کند؛

نمایندگان فدراسیون‌ها و شاخه‌های اسپانیا، ایتالیا، ژوراسی، فرانسه و آمریکا که در کنگره کنونی شرکت دارند به نام فدراسیون‌ها و شاخه‌های خود و به شرط پذیرش و تائید نهایی تشکلات خود،  پیمان دوستی، همبستگی و دفاع مشترک زیر را اعلام می‌کنند:

اولاً: فدراسیون‌ها و شاخه‌های اسپانیا، ایتالیا، فرانسه، ژوراسی، آمریکا و همه آن‌هایی که می‌خواهند به این پیمان بپیوندند، بین خود ارتباط منظم و مستقیم خواهند داشت که کاملاً از کنترل دولت‌گونه آزاد خواهد بود؛

دوماً: زمانی که اکثریت یک کنگره عمومی، یک دولت یا یک شورای عمومی به آزادی یکی از فدراسیون‌ها یا شاخه‌ها حمله کرد، همه فدراسیون‌ها و شاخه‌ها همبستگی کامل خود را با آن اعلام می‌کنند.

شرکت‌کنندگان در کنگره حاضر با صدای بلند اعلام می‌کنند که انعقاد پیمان کنونی هدف اصلی به جز موفقیت اتحاد بزرگ انترناسیونال ندارد که اکنون جاه‌طلبی یک حزب اقتدارگرا به خطر انداخته است.

قطع‌نامه سوم

ماهیت اقدام سیاسی پرولتاریا

نظر به این که:

تحمیل یک خط فکری یا یک برنامه سیاسی یکدست به پرولتاریا به عنوان راهی واحد برای رهایی اجتماعی ادعایی پوچ و واپسگرایانه است؛

هیچکس حق ندارد که فدراسیون‌ها و شاخه‌های مستقل را از حق اعتراض‌ناپذیر تعیین خط سیاسی که خود بهترین می‌دانند، محروم کند و هر تقلایی به جز این بی‌بروبرگرد ما را به سوی دگماتیسمی هولناک رهنمون می‌کند؛

تمایلات پرولتاریا هیچ هدفی به جز استقرار تشکیلات و فدراسیون‌های کاملاً آزاد ندارند که بر اساس کار و برابری بنیان گذاشته می‌شوند و مطلقاً از هر دولت سیاسی مستقل هستند و تشکلات و فدراسیون‌ها منتج از اقدام خودانگیخته خود پرولتاریا هستند که در مشاغل متفاوتی کار و در کمون‌های خودگردان زندگی می‌کند؛

نظر به این که هر سازمان سیاسی هیچ چیز دیگری به جز سازمان سلطه یک طبقه و علیه توده‌ها نیست و با عطف توجه به این که اگر پرولتاریا می‌خواست قدرت را تسخیر کند، خود به یک طبقه سلطه‌گر و استثمارگر تبدیل می‌شد؛

کنگره‌ای که در سنت‌ایمیه گرد آمده است، اعلام می‌کند:

اولاً: نابودی هر گونه قدرت سیاسی نخستین وظیفه پرولتاریاست؛

دوماً: هر گونه سازماندهی یک قدرت سیاسی به اصطلاح موقت یا انقلابی برای آماده‌سازی نابودی [قدرت سیاسی] نیرنگی بیش نیست که همان اندازه برای پرولتاریا زیان‌آور است که دولت‌های اکنون موجود؛

سوماً: علیه هرگونه مصالحه است که سدی در برابر انقلاب اجتماعی ایجاد کند و پرولترهای همه کشورها باید خارج از هر گونه سیاست بورژوایی، همبستگی خود را در عمل انقلابی برقرار کنند.

قطع‌نامه چهارم

سازماندهی مقاومت کار – آمار

آزادی و کار پایه‌های اخلاق، نیرو، زندگی و ثروت آینده هستند. اما اگر کار آزادانه سازماندهی نشود، برای زحمتکش سرکوب‌گرانه و غیرتولیدی می‌شود و بدین جهت است که سازماندهی کار شرط چشم‌ناپوشیدنی برای رهایی کامل و واقعی کارگر است.

با این حال نمی‌توان آزادانه کار کرد بی‌آنکه مواد اولیه و تمام سرمایه اجتماعی را نداشت و کارگر نمی‌تواند خودسازماندهی کند و از حکومت ظالمانه سیاسی و اقتصادی رهایی یابد مگر این که به حق کامل داشتن تمام اختیاراتش برسد.

هر دولتی، یعنی هر نهادی که توده‌های مردم را از بالا به پایین اداره می‌کند لاجرم بر بوروکراسی، ارتش، جاسوسی و روحانیت استوار است و هرگز نخواهد توانست جامعه‌ای را که بر اساس کار و عدالت سازماندهی می‌شود، تاب آورد، چرا که دولت ماهیتی دارد که خواه‌ناخواه علیه این یا دیگری‌ست.

ما بر این باوریم که کارگر هرگز نخواهد توانست از سرکوب کهن رها گردد بی‌آنکه به جای دولت، فدراسیون آزاد همه گروه‌های تولیدکننده را، که اساسشان بر همبستگی و برابری‌ست، نگذارد.

کسانی در چندین نقطه تلاش کردند که کار را چنان سازماندهی کنند که وضعیت پرولتاریا بهبود یابد، اما طبقه‌ی ممتاز فوراً در پی کم‌ترین پیشرفتی به میدان آمد تا بی‌محدودیت و بدون ترمز طبقه‌ی کارگر را استثمار کند. اما نمی‌توان از سازماندهی آزاد کار حتی در شرایط فعلی دست کشید. این نوع سازماندهی، پرولترها را در چارچوب منافعشان به یک‌دیگر نزدیک می‌کند و به آنان رخصت می‌دهد تا در زندگی مشترکی که دارند، مبارزه نهایی را به سرانجام برسانند. سازماندهی آزاد و خودانگیخته‌ی کار که باید جایگزین ارگانیسم ممتاز و اقتدارگرای دولت سیاسی شود، یک بار و برای همیشه ضامن دائمی حفظ ارگانیسم اقتصادی علیه ارگانیسم سیاسی خواهد بود.

نتیجتاً ما خواهان سازماندهی و ایجاد همبستگی در مقیاس گسترده هستیم و اقدام برای انقلاب اجتماعی و جزئیات سازماندهی را به فدراسیون‌ها و شاخه‌های کارگری آزاد و مستقل واگذار می‌کنیم. ما اعتصاب را راهکار مبارزاتی ارزشمندی می‌دانیم، اما هیچگونه توهمی برای نتایج اقتصادی‌اش نداریم. ما آن را به عنوان محصول تضاد آشتی‌ناپذیر کار و سرمایه می‌پذیریم. اعتصاب به کارگران لزوماً نشان می‌دهد که بین بورژوازی و پرولتاریا دره‌ای ژرف از تضاد طبقاتی وجود دارد. اعتصاب سازمانیابی زحمتکشان را تقویت می‌کند و این چنین با مبارزات اقتصادی ساده، پرولتاریا برای مبارزه بزرگ انقلابی و نهایی آماده می‌شود. این مبارزه بزرگ و نهایی هر امتیاز و تفاوت طبقاتی را نابود می‌کند و به کارگر اجازه می‌دهد که سرانجام حق استفاده کامل از محصول کارش را به دست آورد و ابزار شکوفایی جمعی را با تمام نیروی ذهنی، مادی و اخلاقی خود به چنگ آورد.

کنگره پیشنهاد می‌کند که کمیسیونی شکل بگیرد تا به کنگره بعدی پروژه‌ای برای مقاومت جهانی ارائه دهد و آمار نیروهای کار را آماده کند تا مبارزه در پرتو آن سازماندهی شود. کنگره توصیه می‌کند که شاخه اسپانیا انترناسیونال این مهم را به دست بگیرد.

قطع‌نامه پایانی

کنگره پیشنهاد می‌کند که رونوشتی از قطع‌نامه‌ها و پیمان دوستی، همبستگی و دفاع مشترک به تمامی فدراسیون‌های کارگری جهان فرستاده شود و با آن‌ها در باره مسائل مربوط به منافع عمومی فدراسیون‌های آزاد توافق شود.

کنگره همه فدراسیون‌های امضاکننده‌ی پیمان دوستی، همبستگی و دفاع مشترک را دعوت می‌کند که فوراً با همه فدراسیون‌ها و شاخه‌هایی که مایل هستند پیمان را امضا کنند، تماس بگیرد تا نوع و زمان کنگره بین‌المللی مشخص شود. مطلوب است که این تماس‌ها تا شش ماه آینده صورت بگیرند.

***

در حوصله نوشته حاضر نیست که به ادامه تاریخ دو انترناسیونال بپردازد. اما انترناسیونال مرکزیت‌گرا آخرین کنگره‌اش را سال ۱۸۷۶ در فیلادلفیای آمریکا و انترناسیونال ضداقتدارگرا آخرین کنگره‌اش را سال ۱۸۷۷ در ورویه بلژیک برگزار کرد. در ۱۵ سپتامبر ۱۹۲۲ یعنی پنجاه سال بعد از کنگره ضداقتدارگرای سنت‌ایمیه، برای نخستین بار گرامیداشت آن برگزار شد و در ماه دسامبر همان سال در برلین انجمن بین‌المللی زحمتکشان و این بار آشکارا آنارکوسندیکالیست بازسازی شد.

پس از این تاریخ‌ها باید تا سال ۲۰۱۲ منتظر می‌ماند تا دوباره سالگرد کنگره ضداقتدارگرا در همان شهر کوچک سنت‌ایمیه برگزار شود. این چنین بود که بین ۸ تا ۱۲ اوت ۲۰۱۲ نزدیک به چهار هزار نفر از سراسر جهان به سنت‌ایمیه رفتند تا با ده‌ها جلسه برای ادامه مبارزه علیه کاپیتالیسم و چشم‌انداز ساختمان جامعه آنارشیک تبادل نظر کنند. امسال نیز این تجمع از ۱۹ تا ۲۳ ژوئیه ۲۰۲۳ (از ۲۸ تیر تا ۱ مرداد ۱۴۰۲) در سنت‌ایمیه برپا خواهد شد و در مقایسه می‌توان گفت که برنامه‌ها از همه لحاظ گسترده‌تر و پرشمارتر از یازده سال پیش هستند و از آن جایی که چندین برنامه در آن واحد در چندین مکان برگزار خواهند شد، لذا یک فرد چاره‌ای به جز انتخاب یک برنامه از میان برنامه‌های هم‌زمان ندارد. برای چگونگی شرکت و انتخاب برنامه‌ها می‌توان به تارنمای رسمی تجمع مراجعه کرد.

هر چند تجمع سنت‌ایمیه را تشکلات آنارشیستی سازماندهی کرده‌اند، اما شرکت در آن و مداخله در بحث‌ها و برنامه‌ها برای همگان آزاد است.

برای تدوین و ترجمه مطلب بالا عمدتاً از منابع زیر استفاده شده است:

*سنت‌ایمیه، گهواره‌ی آنارشیسم نوشته ماریان انکل تاریخدان زن و پژوهشگر در مرکز تحقیقاتی برای آنارشیسم در لوزان سوئیس

* منشا انترناسیونال ضداقتدارگرا منتشرشده سال ۱۹۲۲ و نوشته ماکس نتلو تاریخدان آنارشیست اتریشی

*تارنمای پان‌آنارشی برای ترجمه متن کامل قطع‌نامه‌ها

*چندین نامه و گزارش میخائیل باکونین منتشرشده در جلد ششم مجموعه آثارش به زبان فرانسوی

*انجمن بین‌المللی زحمتکشان نوشته آنارکوسندیکالیست آلمانی اگوستین سوشی (زادروز ۲۸ اوت ۱۸۹۲ – مرگ ۱ ژانویه ۱۹۸۴) که در فرهنگنامه آنارشیست (چهار جلدی از ۱۹۲۵ تا ۱۹۳۴) منتشر شد.

*ترجمه فرانسوی الغا و خاموشی دولت که به قلم Camillo Berneri در شماره ۳ نشریه Guerra di Classe به تاریخ ۲۴ اکتبر ۱۹۳۶ منتشر شد.

*کتاب «باکونین سیاسی: انقلاب و ضدانقلاب در اروپای مرکزی» – منتشرشده سال ۱۹۹۱ و به ویژه بخش «زمانی که مارکس نخستین حزب کمونیست تاریخ را منحل کرد» نوشته کارگر آنارکوسندیکالیست فرانسوی رنه برتیه ( متولد ۱۹۴۶ – در قید حیات)

نوشته بالا ابتدا روز ۲ تیر ۱۴۰۲ در «رادیو زمانه» منتشر شد:

https://www.radiozamaneh.com/769470/

الجزایر: گفت‌وگو با ایس، یک زن آنارکافمینیست

پرسش: تو یک فمینیست در الجزایر هستی. جنبش مردمی الحراک که بیش از دو سال به درازا کشید و مدتی با بیماری دنیاگیر متوقف شده بود دوباره از سر گرفته شد. چگونه به عنوان یک فمینیست در آن شرکت می‌کنی؟ گفته می‌شود یک «حلقه فمینیست» در آن وجود دارد.

پاسخ: کشور از ۲ فوریه ۲۰۱۹ وارد یک انقلاب اجتماعی شد، هر چند خودجوش و مستقل بود اما هماهنگی داشت و مطالباتی را مطرح کرد. الجزایر متکثری را در این جنبش می‌بینیم که یک نیروی قاطع و مسالمت‌جو را در برابر قدرتی ویرانگر قرار داده است. بلوغ و همبستگی اجتماعی نظم حاکم را پریشان کرد. این الحراک است که قدرت را دچار تشتت کرده است.

من به عنوان فعال فمینیست مطالبات شهروندی خود را درون جنبش مردمی مطرح می‌کنم. مطالبات صرفاً فمینیست هستند، چرا که به نظرم مسائل زنان اضطراری‌اند و هیچ بخشی از جامعه نمی‌تواند واقعاً آزاد باشد بی آن که زنان آزاد باشند. من علیه هر گونه سلطه‌ی جنسیت‌گرا، از جمله مردسالاری، مبارزه می‌کنم که همه جا در جامعه ما وجود دارد و خود را به همه عرصه‌های زندگی تحمیل می‌کند. در باره حلقه فمینیست باید بگویم که هر چند عضو یک انجمن فمینیست هستم، اما وقتی در الحراک فعالیت می‌کنم نامی از آن نمی‌برم و مستقلاً حضور دارم. امروز می‌توانم در کنار سوسیالیست‌ها باشم، فردا کنار کمونیست‌ها بی آن که مرا تبدیل به سوسیالیست و کمونیست بکند، زیرا یک شهروند کاملاً مستقل هستم که در کنار اقلیت‌های مختلف قرار می‌‌گیرم.

پرسش: چگونه مطالبات ویژه زنان در راهپیمایی‌ها پذیرفته شد؟ برخی از «ترقی‌خواهان» گفتند که باید متحد باقی ماند و اکنون زمان مطرح کردن چنین مطالباتی نرسیده است. در این باره چه فکر می‌کنی؟

پاسخ: بله این مسئله مطرح شد و من به عنوان یک انسان و شهروند سرخورده شدم. به ما همیشه می‌گویند:«الان وقتش نیست»، جمله‌ای که از زمان استقلال تاکنون می‌شنویم. با این حال ما از تاریخ درس گرفته‌ایم و دیگر نخواهیم گذاشت اشتباهات گذشته تکرار شوند. مطالبات ما هم فوری‌اند و هم برای بقای ما لازم هستند. هیچ دمکراسی بدون برابری وجود ندارد، وگرنه مزاحی بیش نیست. دیگر بس است، آنانی که مطالبات ما را نفی می‌کنند بهتر است بروند درباره‌ی دمکراسی پژوهش کنند.

مبارزه سخت است. بیان مطالباتی که در هیچ جریان فکری در الجزایر ابراز نمی‌شوند ما را تنها به نظر می‌رساند. این به اصطلاح ترقی‌خواهان که مطالبات فمینیست را خفه می‌کنند ما را مصمم‌تر کرده‌اند.

پرسش: وضعیت کنونی زنان در الجزایر چگونه است؟

پاسخ: بسیار سخت و خشونت‌بار است. تجاوز اخیر به ۹ زن معلم در برج‌باجی‌مختار یکی از نمودهای آن است. خشونت علیه زنان یک مسئله جهانی‌ست که میلیون‌ها نفر از آنان را دربرمی‌گیرد، حال فرهنگ، تعلق اجتماعی و سطح آموزش هر چه می‌خواهد باشد.

ما حتا برای جا انداختن واژه‌ی «زن‌کُشی» مشکل داریم. رسانه‌ها باید این کلمه را بپذیرند. این بخشی از مبارزه من به عنوان روزنامه‌نگار و فمینیست است.

انتشار نتایج تحقیقات و بررسی‌های فراوان، فشار بر جنبش‌های زنان و انجمن‌های دفاع از حقوق انسان‌ها می‌توانند پیشرفت‌های مهمی جهت قانون‌گزاری در این زمینه به ارمغان آورند، اما ما باید بیش‌تر بسیج کنیم و پشتیبانی شویم.

داده‌های موجود در الجزایر بسیار اندک و جزئی هستند. البته آماری هست که آن‌ها هم با فعالیت انجمن‌ها به دست آمده‌اند. این آمارها نشان می‌دهند که اینجا مانند بیش‌تر نقاط دیگر، زنان در محیط خانوادگی در معرض بیش‌ترین اشکال خشونت‌ها قرار دارند. قانون خانواده زنان را در خانواده و بیرون از آن به یک موجود صغیر همیشگی تبدیل کرده است. برای مثال نابرابری زنان در ارث و این که دارای سهم کمی هستند، وضعیت اقتصادی‌اشان را چنان کرده است که یک زن «تقریباً» هرگز برابر با یک مرد نیست. زنان باید توانمندسازی شوند و به استقلال اقتصادی دست یابند، اما برای این مهم باید بتوانند از کانون خانوادگی خارج شوند و تحصیلات داشته باشند تا بتوانند کار کنند. اکثریت زنان با فشارهای گوناگون اقتصادی و اجتماعی وادار به ازدواج می‌شوند و به ابزار تولید مثل تبدیل می‌گردند. این اصل مردسالاری‌ست.  یک تحقیق نشان می‌دهد که الجزایر بیش‌ترین تعداد مهندسان زن را دارد، در حالی که فقط ۱۸% زنان در بازار کار هستند.

پرسش: می‌توان مبارزات دهه‌های اخیر زنان الجزایر را به ۳ دوره بزرگ تاریخی بخش کرد. دوره مجاهدات، دوره نسل «بیست سال برکات» و نسل تو که دوره شبکه‌های اجتماعی و اینترنت است. پیوستگی شما با گذشته چیست؟

پاسخ: من از نسلی هستم که رک و راست «لغو قانون خانواده» را مطرح کرد نه آن کسانی که خواهان «اصلاح» آن شدند. قانونی که تحقیرآمیز است اصلاح‌شدنی نیست. من متأسفم که این مسئله شکاف‌هایی در جنبش فمینیست الجزایر ایجاد کرد. هنوز کسانی هستند که پس از سال‌ها مبارزه و تجربه خواهان اصلاحاتی بیهوده در حاشیه هستند. وضعیت زنان بهتر نشد. پس فعالیت «بیست سال برکات» با خواست برچیدن قانون خانواده ادامه پیدا کرده است و انجمن کمک به زنان و انجمن فرزندان فاطمه نسومر که من عضوش هستم می‌گویند: قانون خانواده، دیگر بس است.

پرسش: آیا موضوعات مسئله‌ساز و مطالبات جدید فمینیست وجود دارند؟

پاسخ: بله، البته. ما شاهد برآمدن مبارزه جدیدی هستیم که در چارچوب اکوفمینیسم می‌گنجد. ما اکنون در برابر بحران‌های مربوط به نظم کنونی هستیم که دارای سرچشمه و ریشه‌های ژرف هستند و ضروری‌ست به آن‌ها پاسخ دهیم. این بحران‌های اساسی به شدت نظم زیست‌محیطی را که زندگی را ممکن می‌کند تحت تأثیر قرار داده است و تهدید جدی برای امرار معاش و حقوق مردم به وجود آورده است. ما می‌دانیم هنگامی که  نظم هیدرولیک بر هم می‌ریزد، حق پایه‌ای دسترسی به آب نیز مختل می‌شود. زمانی که تک‌محصولی کشاورزی افزایش می‌یابد، تنوع زیستی نابود می‌شود و وقتی  تغییرات اقلیمی تشدید می‌شوند، تولید محصولات غذایی به خطر می‌افتد. ما باید سیستم سرکوب و استثمار که طبیعت را نابود می‌کند، از بین ببریم. آن چه اکنون نوین است این موضوع است که ما بین سلطه‌ی مردسالارانه، خشونت و تحقیر‌آمیزی آن و سلطه‌ی کنترل‌نشده و محصول‌گرا، در یک کلام تعرض نظام سرمایه‌داری علیه طبیعت، پیوستگی می‌بینیم.

پرسش: تو عضو یک انجمن هستی، کدام است؟

پاسخ: همان گونه که گفتم عضو انجمن فرزندان فاطمه نسومر هستم. انجمن را دو زن فمینیست خستگی‌ناپذیر به نام‌های وریده و یاسمینا شواکی سال ۱۹۹۷ برای لغو قانون خانواده و برقراری قوانین مدنی و برابر بنیان گذاشتند. ما از دو سال پیش نوع جدیدی از تشکل را پیشنهاد کردیم که برای الجزایر خلاقانه است. انجمن‌های زیادی به شکل سلسله مراتبی و هرمی فعالیت می‌کنند. دفتری جمعی تشکیل دادیم و ریاست را چرخشی کردیم. این شیوه به تازه‌واردان اجازه می‌دهد که ظرفیت‌های خود را در مبارزه نشان دهند و توانایی‌های میدانی را به دست آورند و دارای همان دانشی شوند که «قدیمی‌ها» دارند و بتوانند از همان آموزش‌های تشکیلاتی برخوردار باشند.

پرسش: آیا انجمن‌های فمینیست زیادی وجود دارند؟ آیا در سراسر کشور حاضر هستند؟ تفاوت‌هایشان چیست؟ آیا با یکدیگر همکاری می‌کنند؟

پاسخ: بله تعداد آن‌ها زیاد است و در همه جا هستند. تفاوت آن‌ها در طرز برخوردشان با قانون خانواده است. برخی رادیکال هستند و خواهان برچیدن این قانون در کلیتش هستند و برخی دیگر مطالبه اصلاح آن یا حذف برخی از مفادش را پیش می‌کشند، این در حالی‌ست که وجود این قانون به سلطه‌ی خردکننده مردسالاری مشروعیت می‌دهد.

انجمن ما با انجمن FARD (زنان الجزایر مطالبه‌گر حقوقشان) که در وهران و انجمن Assirem yellis n’Djerdjer (برابری زن و مرد) که در تیزی‌وزو فعالیت دارند، همکاری می‌کند. این انجمن‌ها مطالبات مشابهی با ما دارند.

پرسش: تو خودت را آنارشیست می‌دانی. من کم‌تر کسی را می‌شناسم که خود را در الجزایر چنین تعریف کند. این برای تو چه معنایی دارد؟ نباید آسان باشد.

پاسخ: راه درازی برای واقعاً آنارشیست بودن دارم، اما برایش تلاش می‌کنم و به سوی این فلسفه زندگی گام برمی‌دارم، چرا که به باورم راهی به سوی حل همه دردهایی‌ست که داریم. ما مدت‌های مدیدی‌ست که شاهد زیان‌هایی هستیم که سازماندهی عمودی جامعه به وجود آورده است و بشریت با ادامه آن به سمت نابودی خود می‌رود. آنارشیست و فمینیست بودن در الجزایر یک مبارزه روزمره است، چرا که در این بخش از زمین هر آن چه آنارشی با آن مبارزه می‌کند جمع شده است. این بدان معناست که باید خود را برای تنهایی آماده کنی، البته منظورم تنهایی ذهنی‌ست.

پرسش: چگونه به این فلسفه سیاسی آگاهی یافتی؟ آیا گرایش سیاسی آنارشیست در الجزایر وجود دارد؟

پاسخ: زمانی که برای نخستین بار از آنارشیسم اطلاع یافتم، نوجوان بودم. شیفته‌ی یادگیری و دانش‌آموزی در همه اشکالش شدم و در طی مطالعاتم جذب این فلسفه شدم. زمانی که تاریخ و تعاریف سیاسی را مطالعه می‌کردم به نوشته‌های لوئیز میشل، الیزه رکلو و میخائیل باکونین و دیگران برخوردم و هر چه بیش‌تر خواندم و بیش‌تر مفهوم آنارشیسم را دریافتم، خود را کم‌تر تنها احساس کردم.

من در الجزایر برخی افراد را دیده‌ام که خود را آنارشیست می‌دانند، اما تاکنون تشکل سیاسی آنارشیست وجود نداشته است.

پرسش: چه پیوندی بین فمینیسم و مبارزه طبقاتی می‌بینی؟

پاسخ: فمینیسم می‌خواهد خود را از بند مردسالاری رها کند که خودش نخستین سلسله مراتب است و در جامعه الجزایر سلطه‌ی مرد بر زن واقعاً وجود دارد. بنابراین مبارزه علیه مردسالاری برای رهایی زنان از مبارزه علیه استثمار انسان از انسان جدا نیست و با مبارزه علیه سرکوب اقتصادی، علیه دولت و سیستم فاسدی که پس از استقلال به وجود آمده است پیوند ناگسستنی دارد. آزادی و عدالت از یکدیگر جداشدنی نیستند.

پرسش: چه پیوندی بین آنارشیسم و فمینیسم می‌بینی؟

پاسخ: به باورم آنارشیسم و فمینیسم ذاتاً به هم وابسته هستند، زیرا هر دو هیچ شکلی از سلسله مراتب و سلطه‌گری یک انسان بر انسان دیگر را برنمی‌تابند. آنارشی بر روند تصمیم‌گیری برابر، مشارکتی و توافقی تأکید می‌کند. فمینیسم علیه سرکوب و سلطه‌گری مردان بر زنان مبارزه می‌کند و خواهان رهایی زنان و برابری زنان و مردان است. فمینیسم هم خواستار روند تصمیم‌گیری مشورتی و توافقی‌ست. به این دلایل است که آنارشیسم و فمینیسم در مقابل هم قرار ندارند.

مصاحبه کننده: ژورژ ریویر با همکاری امینه

منتشرشده: ماهنامه لوموند لیبرتر، ارگان فدراسیون آنارشیست (بلژیک، فرانسه، سوئیس) – شماره ۱۸۳۱ – سپتامبر ۲۰۲۱

ترجمه: نادر تیف – شهریور ۱۴۰۰

اعتراضات کوبا، نامه یک آنارشیست کوبایی و چند نکته

روز ۱۱ ژوئیه ۲۰۲۱ اعتراضات خودجوشی در هاوانا و چندین شهر دیگر کوبا به وقوع پیوستند. این اعتراضات در چندین سال گذشته بی‌سابقه بودند. نخستین تظاهرات ضدحکومتی پس از انقلاب ۱۹۵۹، روز ۵ اوت ۱۹۹۴ فقط در پایتخت برپا شد، در حالی که این بار اعتراضات سراسری بودند و هم‌زمان در چندین شهر شکل گرفتند. هر چند رسانه‌های جریان اصلی سرمایه‌داری، فارسی و غیرفارسی، بیش از حد معمول این اعتراضات را بازتاب دادند و گاهی بزرگ‌نمایی کردند، اما از سوی دیگر بخشی از چپ که می‌توان آن را چپ اردوگاهی و منجمدشده در جدل‌های به سرآمده جنگ سرد شوروی سابق و آمریکا نامید، تلاش کرد تا همچون حکومت کوبا اعتراضات را بی‌اهمیت جلوه دهد و آن‌ها را کوچک‌سازی کند و گفت و نوشت که معترضان «جمع‌های کوچک چند ده نفره» و حتا «مزدوران سیا» و متأثر از «تبلیغات امپریالیسم آمریکا» بودند. اما نه آن همه آب و تاب رسانه‌های جریان اصلی به جا بود و نه این همه کوچک‌سازی چپ اردوگاهی یا محور مقاومتی. برای این که کمی از زاویه‌ای دیگر به مسئله کوبا نگاه کنیم، نامه‌ای را که یک آنارشیست کوبایی پس از اعتراضات نوشته بخوانیم و سپس چند نکته‌ی دیگر را از نظر بگذرانیم. و اینک متن نامه:

در جامعه تحرکات زیادی وجود دارد که نمی‌توان آن‌ها را در یک تصویر کلی چپ و راست نشان داد. مردم اندک اندک به ظرفیت‌های خود آگاه می‌شوند و درمی‌یابند که دیگر نباید مانند یک توده‌ ساده از یک الیگارشی واپسگرا و وقیح پشتیبانی کنند که از واژه‌های «انقلاب» و «ضدامپریالیسم» سوءاستفاده می‌کند تا خودکامگی روزمره خود را که با هر حکومت مستبد دیگری تفاوت ندارد، مشروع نشان دهد. مردم از نابرابری‌ها و امتیازات «انقلابیان» حاکم که خود را «سوسیالیست» می‌دانند به تنگ آمده‌اند. کوبا فقط موزه چپ جهانی نیست، کوبا کشوری‌ست که یک دولت، یک پلیس و سرکوب‌گران خود را دارد. کوبا کشوری‌ست که در آن افراد کم‌شماری امتیازات فراوان دارد و تعداد زیادی در حاشیه هستند. در کوبا یک الیگارشی نظامی بوروکراتیک حکومت می‌کند. این که ما یک مستبد روشن‌بین و اومانیست داشتیم، نه او را و نه وارثانش را از خودکامگی‌اشان تطهیر نمی‌کند. بخش بزرگی از مردم امروز می‌گویند: دیگر بس است. همان گونه که ایالات متحده آمریکا باید تحریم‌ها را بردارد، انحصار قدرت در دستان الیگارشی کاستریست هم باید پایان یابد. تمام این‌ها پیچیده و حتماً «ناممکن» است، اما این یگانه چشم‌اندازی‌ست که به نظر درست است. رفیق ما لئوناردو رومرو (۱) اکنون ناپدید شده است. او دشمن دولت کوباست چرا که در تظاهرات ۳۰ آوریل گذشته در حالی دستگیر شد که روی تکه کاغذی نوشته بود: سوسیالیسم آری، سرکوب نه. اگر می‌خواهید چهره‌ای از حکومت کنونی کوبا داشته باشید، به ناپدیدی لئوناردو و دست‌نوشته‌اش بیاندیشید.

مسلم است معضلات و تضادهای موجود در جامعه کوبا را نمی‌توان در نامه‌ای کوتاه توضیح داد و تشریح کرد. بنابراین چند نکته برای تکمیل نامه بالا ضروری به نظر می‌رسد.

برای نخستین بار اصلاحاتی در سال ۱۹۸۶ در کوبا صورت گرفت تا اقتصاد کشور برای تلفیقی از سرمایه‌داری دولتی موجود و سرمایه‌داری خصوصی کنترل‌شده آماده شود. سقوط شوروی و ادامه‌ی تحریم‌های آمریکا موجب شد اقتصاد کوبا وارد بحران بی‌سابقه‌ای گردد. (۲)

از آن پس در هر کنگره حزب کمونیست کوبا، یگانه حزب سیاسی مجاز کشور، گام‌های بلندی برای گسترش سرمایه‌داری برداشته شد، البته هر بار با لفاظی‌هایی که مختص حکومت‌گران است. رائول کاسترو که سال ۲۰۰۸ جای برادرش را گرفت به یک رشته «آزادسازی» اقتصادی دست زد و برای مثال کار آزاد، کشاورزی خصوصی و معاملات ملکی (۳) را تسهیل کرد. وی در کنگره پنجم حزب که سال ۲۰۱۱ برگزار شد تحت عنوان «به روزسازی سوسیالیسم» از گسترش بخش خصوصی دفاع کرد. سه سال بعد ژانت ابل، استاد دانشگاه و عضو انستیتوی مطالعات عالی آمریکای لاتین در پاریس در مقاله‌ای در ماهنامه لوموند دیپلوماتیک شماره اوت ۲۰۱۴ نوشت:« امروز بیش از یک میلیون نفر که ۲۰٪ نیروی کار کوبا را تشکیل می‌دهند دیگر مستخدم دولت نیستند. این در حالی‌ست که سال ۱۹۸۸ فقط ۶٪ بودند. اکنون این اشخاص برای حقوق جدید مطالبه‌گری می‌کنند. چنین رویکرد سیاسی می‌تواند برنامه‌های دولت را مختل کند.» (۴) البته در کوبا مطالبه‌گری برای کارگران آسان نیست، زیرا فقط کانون زحمتکشان کوبا (Central de trabajadores de Cuba) مجاز است به عنوان سندیکا فعالیت کند که آن هم روابط تنگاتنگی با دولت دارد و بخشی از وظایف آن را در میان طبقه کارگر انجام می‌دهد. برای مثال رائول کاسترو وظیفه‌ی اعلام بیکارسازی نزدیک به نیم میلیون نفر را به این سندیکا واگذار کرد! (۵)

درست در روزی که کنگره‌ی اخیر حزب کمونیست کوبا (کنگره هشتم از ۱۶ تا ۱۹ آوریل ۲۰۲۱) برگزار می‌شد، روزنامه گرانما، ارگان مرکزی حزب نوشت:میگل دیاز کانل برمودز، رئیس‌جمهور و دبیراول حزب، با زحمتکشان مستقل، اعضای تعاونی‌های غیرکشاورزی و مدیران شرکت‌های دولتی دیدار کرد و به آنان اطمینان داد که مسیر «مدیریت غیردولتی» اقتصادی بازگشت ناپذیر است. او افزود که کنگره هشتم از مصوبات کنگره‌های ششم و هفتم در این زمینه عقب‌نشینی نخواهد کرد و تسهیلات دیگری را تصویت خواهد کرد. (۶)

هر چند کوبا توانست با توجه به بحران کووید ۱۹ بیش از دیگر کشورهای منطقه با اتکاء به سیستم بهداشتی‌اش بهتر مقابله کند، اما همین بحران ضربات سختی به اقتصاد بسیار نحیفش وارد کرد. سه منبع اول درآمد دولت کوبا به ترتیب عبارتند از: ارسال تیم‌های پزشکان به کشورهای درخواست کننده که دولت ۸۰% درآمدش را به جیب می‌زند؛ ارسال کمک‌های مالی کوبائیان خارج کشور به اعضای خانواده و سوم گردشگری و توریسم. کوبا شدیداً به ارزهای خارجی نیاز دارد زیرا ۷۰ % اقلام غذایی را وارد می‌کند.

بیماری کرونا کوبا را برای کسب درآمد در زمینه توریسم به شدت در مضیقه قرار دارد. دستورهای سخت‌گیرانه دونالد ترامپ موجب شد که بسیاری از کوباییان نتوانند دلارهای اعضای خانواده خود را در خارج کشور، به ویژه از میامی در آمریکا، دریافت کنند، این در حالی‌ست که سرمایه‌داران بیشماری در آمریکا به ویژه در صنایع غذایی و اعضای قدرت‌مند اتاق بازرگانی ایالات متحده آمریکا برای ورود به بازار کوبا، با توجه به مهیا شدن شرایط از سوی دولت کوبا، بی‌تابی می‌کنند. (۷) انتخاب یک راست افراطی به نام ژائیر بولسونارو در برزیل و کودتا در بولیوی و به قدرت رسیدن راست افراطی در این کشور نیز با اخراج پزشکان کوبایی و قطع درآمد دولت کوبا همراه شد. حتا ونزوئلا با فرورفتن در بحرانی عمیق دیگر نتوانست در یک مبادله پایاپای، یعنی نفت در برابر تیم‌های پزشکان کوبایی، به دولت کوبا کمک کند.

این بحران‌های ارزی با اجرای یک تصمیم دیگر دولتی وضعیت توده‌های مردم کوبا را وخیم‌تر کرد که همانا ادغام دو پول ملی بود. هر چند گرانما به نقل از میگل دیاز کانل​ روز ۱۳ اکتبر ۲۰۲۰ نوشت:«سوسیالیسم ما هر گونه شوک درمانی را مردود می‌داند»، اما این ادغام یک شوک بزرگ به معیشت مردم وارد کرد. دولت کوبا سال ۱۹۹۴ به جز پزو، «کوک» را راه‌اندازی کرد و تنها کشوری در جهان شد که دارای دو واحد پول بود. یک کوک در واقع یک دلار بود و دولت ابتداء آن را برای گردشگران خارجی راه انداخت و مردم کوبا حق نداشتند از آن استفاده کنند اما از اوایل سده جدید میلادی، دولت بخشی از دستمزدها را به کوک می‌پرداخت. معمار ادغام‌سازی دو واحد پول کوبا هم کسی به جز رائول کاسترو نبود که در دسامبر۲۰۲۰  گفته بود که از ۱ ژانویه ۲۰۲۱ دیگر کوک و پزو وجود نخواهد داشت و کوبا دارای یک واحد پول خواهد شد. هدف دولت کوبا از ادغام دو واحد پول همسان‌سازی بخش دولتی و بخش خصوصی بود تا این دومی آسان‌تر بتواند به گسترش خود بپردازد.

به جز مسائل اقتصادی که مختصراً بدان اشاره شد، یکی از معضلات بزرگ کوبا همانا مسئله آزادی و آزادی‌های سیاسی‌ست. بسیاری از این محدودیت‌ها البته جنبه قانونی هم دارد. برای مثال در قانون اساسی کوبا آزادی بیان به رسمیت شناخته شده است «مگر» آن که بر خلاف اهداف «دولت سوسیالیست» باشد. آخرین نسخه قانون اساسی کوبا در ۲۳ ژوئیه ۲۰۱۸ تصویب شد و فقط ۳۳ نماینده آن هم به ریاست رائول کاسترو، دبیر اول وقت حزب کمونیست، آن را تدوین کردند و سپس به تصویب «مجلس قدرت مردم» رساندند. در همین قانون تغییراتی صورت گرفت و ارجاع به کمونیسم با واژه سوسیالیسم جایگزین شد. بعید نیست در اصلاح بعدی قانون اساسی همین نیز به «سوسیالیسم بازار» تغییر پیدا کند!  به هر حال در قانون اساسی جدید «مالکیت خصوصی» به رسمیت شناخته شد.(۸)

یکی از نکات مثبت قانون اساسی جدید اشاره به حقوق همجنس‌گرایان است که تاکنون در کوبا با دشواری‌های فراوانی روبه‌رو بودند. با این حال گفتنی‌ست که این امر بدون فشار یکی از اعضای مهم خانواده رائول کاسترو، همانا دخترش، امکان‌پذیر نبود. ماریلا کاسترو اسپین به عنوان رئیس مرکز آموزش‌های جنسی توانست پدرش را برای این امر تا حدود زیادی مجاب کند. با این حال همو هنگامی که با پرسشی در رابطه با گسترش روسپی‌گری در کوبا روبه‌رو می‌شود علت را افزایش شمار توریست‌ها و گردشگران خارجی می‌داند و نه علل اقتصادی. البته از آنجایی که مصاحبه‌کننده یکی از طرفداران جدی حکومت کوبا و جزو روزنامه‌نگاران تبلیغات‌چی آن است هرگز نمی‌پرسد: چگونه است که همه جای جهان علت اصلی فحشای زنان فقر و نداری و بیکاری عنوان می‌شود، اما در کوبا گردشگران؟ (۹)

هر چند مردم کوبا تا همین چند سال پیش از داشتن اینترنت محروم بودند، اما در سال‌های اخیر به ویژه اینترنت موبایل توانست ارتباطات خوبی میان آنان و جهان بیرون به وجود آورد. اکنون کوباییان پرشماری در شبکه‌های اجتماعی فعال هستند و گاهی موجب نگرانی شدید حکومت می‌شوند. همگان شاهد بودند که در طی اعتراضات سراسری ۱۱ ژوئیه ۲۰۲۱ ، در حالی که معترضان شعار آزادی، آزادی می‌دادند و به کمبود غذا و واکسن و قطعی برق اعتراض می‌کردند، دولت اینترنت موبایل را قطع و دست‌کم صد تن را در سراسر کوبا بازداشت کرد. گفته می‌شود که یک تن نیز جان باخته است.

یکی دیگر از مزایای ارتباط با جهان خارج شکل‌گیری جنبش‌های مدنی در اعتراض به سانسور و ممیزی در عرصه فرهنگی‌ست که به جنبش سان‌ایسیدرو معروف شد. (۱۰)

گاستون لووال فرزند یک کمونارد و یک آنارکوسندیکالیست بود که ۱۸۹۵ زاده شد و ۱۹۷۸ درگذشت. او کارگر ساختمان و سپس کارگر فلزکار شد. لووال در شماره ۶۶ نشریه دفترهای سوسیالیسم لیبرتر که تاریخ مارس ۱۹۶۱، دو سال پس از به قدرت رسیدن فیدل کاسترو را در کوبا دارد، نوشت:«در کوبا رژیم خودکامه با همکاری روسیه و چین در حال شکل‌گیری‌ست که هر روز آزادی‌ها را محدودتر می‌کند…وضعیت مانند روسیه در سال‌های ۱۹۲۱ ـ ۱۹۲۰ است، تتمه آزادی‌هایی که وجود داشت به زودی رخت برمی‌بندند…ما از انقلاب کوبا که رژیم باتیستا را سرنگون کرد، حمایت کردیم، اما این انقلاب که زحمتکشان شهر و روستا در آن شرکت کردند دارد از ماهیت انسانی‌اش تهی می‌شود…فیدل کاسترو در حال ساختن رژیمی‌ست که شاید با دیگر دیکتاتوری‌های آمریکای مرکزی و جنوبی هم‌نام نباشد، اما در عمل فرقی با آن‌ها نخواهد داشت. او مست قدرت و دیوانه‌وار مغرور است و قول‌هایی را که داده بود، فراموش می‌کند…ما باکی نداریم که بگوییم علیرغم عملی شدن برخی تحولات اقتصادی، مردم در نبود آزادی به مشتی انسان‌های ستم‌کشیده تبدیل می‌شوند…» آیا دید گاستون لووال اشتباه بود؟ آیا  حق با معاون‌فرمانده زاپاتیست مارکوس نیست که بگوید:«ما با کسانی که در پایین هستند فعالیت می‌کنیم و نه دولت‌ها، نه چاوز، نه تبره، نه مورالس و نه کاسترو…ما به روندهایی که در میان مردم آمریکای لاتین جریان دارند، توجه می‌کنیم»؟ آیا فرج سرکوهی نباید بدون لکنت زبان بنویسد:«ویروسِ کرونا نه فقط از ناتوانی برخی نظام‌ها در برابرِ بحرانِ سلامتِ عمومی پرده برمی‌دارد که برخی بیماری‌های ساختاری این گونه نظام‌‌ها را نیز آشکار می‌کند.  برخی از نظامِ درمانی کوبا تمجید می‌کنند، دهه‌ها تحریمِ آمریکا علیه کوبا تاثیرِ مخربِ بسیار داشته ‌است اما وقتی رئیسِ حمهور ِ کوبا اعتراضِ به حقِ بخشی از مردم به کمبودِ واکسن، مواد غذائی، فقر، استبداد و… را به تاثیر تبلیغاتِ آمریکا نسبت می‌دهد، این بیماری استبداد است که چهره می‌نماید.  نارضایتی‌های به حقِ مردم نشانه‌ی بیماری نظامِ مسلط و حکومت است نه تاثیر این و آن دولتِ خارجی.»؟ (۱۱)

نادر تیف

دوشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۰ ـ ۱۹ ژوئیه ۲۰۲۱

زیرنویس‌ها:

۱-Leonardo Romero Negrin  جوانی‌ست که روز ۳۰ آوریل گذشته در طی تظاهراتی در محله‌ی «هاوانای قدیمی» دستگیر شد. او سپس با پرداخت وثیقه آزاد شد، اما به او گفتند که محاکمه خواهد شد و می‌تواند به تحمل ۵ سال زندان محکوم شود. پدر لئوناردو رفتگر شهرداری و مادرش آموزگار است. کارگاه آنارشیستی آلفردو لوپز و شبکه کمونیست‌ها (که از حزب کمونیست حاکم مستقل است) دو تشکلی هستند که علیرغم ممنوعیت در کوبا فعالیت و از لئوناردو حمایت می‌کنند.

۲- آلترناتیو جنوب (دفترهای مرکز سه‌قاره منتشرشده در Louvain – La – Neuve – بلژیک) – سال هشتم – شماره یکم – سال ۲۰۰۱ – مقاله: سوسیالیسم و بازار: چین، ویتنام، کوبا

۳- https://urlz.fr/g9ga

۴- https://urlz.fr/g9fU

۵- کاستروها از سوسیالیسم دور می‌شوند، نه از قدرت – منتشرشده در لوموند لیبرتر، شماره ۱۶۰۹ – ۲۱ تا ۲۷ اکتبر ۲۰۱۰

۶-

http://fr.granma.cu/cuba/2021-04-16/cuba-continuera-a-progresser-dans-le-developpement-de-formes-de-gestion-non-etatiques

۷- https://urlz.fr/g9hP

۸- https://urlz.fr/g9iz

۹- https://urlz.fr/g9iV

۱۰- https://urlz.fr/g95u

۱۱- https://twitter.com/FSarkohi/status/1414639128327688192?s=20

آشنایی با یک تشکل ملی و یک تشکل بین‌المللی آنارکوسندیکالیست

به مناسبت یازده اردیبهشت ۱۴۰۰، اول ماه مه ۲۰۲۱، روز مبارزه و همبستگی جهانی کارگران

معرفی کوتاه کنفدراسیون ملی کار فرانسه

کنفدراسیون ملی کار یک کنفدراسیون شامل چندین اتحادیه یا سندیکاست که دارای اصول و اهداف لیبرتر (آزادمنش) است. کنفدراسیون همانگونه که در میدان اقتصادی مبارزه می‌کند در مسائل اجتماعی نیز فعالیت دارد، چرا که نمی‌توان علیه جامعه‌ای که بیش از همیشه نابرابر است، ساکت ماند. در این جامعه پانصدهزار نفر بی‌خانمان هستند، پنج میلیون بیکار وجود دارد و چندین میلیون زحمتکش نیز در بی‌ثباتی، کار می‌کنند. ساعات کار انعطاف‌پذیر به این زحمتکشان تحمیل می‌گردد و در عین حالی که استثمار می‌شوند دارای دستمزد کافی نیستند. این در حالی‌ست که در دولت، اقلیتی به نام کارفرما، سوداگر و سیاست‌مدار دست به دست هم داده‌اند تا از ثروت‌های سرشار بهره‌مند شوند و با وخیم کردن وضعیت کارگران بیش از همیشه فربه گردند.

اتحادیه‌های اصلاح‌طلب، سیاست‌مداران و احزاب سیاسی از هر گرایشی که باشند مسئول وضعیت کنونی در جامعه هستند چرا که آن‌ها فقط به جیب و حیثیت خود می‌اندیشند. سیاست‌مداران در زمان انتخابات فقط وعده و وعید می‌دهند، اما همین که با استفاده از انتخابات به قدرت می‌رسند تمام قول‌ها را فراموش می‌کنند. اتحادیه‌هایی که با کارفرمایان و حاکمان همکاری می‌کنند از امضای توافق برای انعطاف‌پذیری بیش‌تر ساعات کار و بی‌ثباتی فزاینده وضعیت زحمتکشان و بیکاران ابائی ندارند.

از آن جایی که هیچکس به جای ما مبارزه نخواهد کرد، فعالان کنفدراسیون ملی کار (دستمزدبگیران، بیکاران، دانشجویان و …) متشکل شده‌اند تا سندیکالیسمی متفاوت را پی‌ریزی کنند، سندیکالیسمی بدون خدا، بدون رهبر و بدون نمایندگان بوروکرات مانند دیگر اتحادیه‌ها. هدف آنان چیزی به جز ایجاد یک جامعه نوین که از درون مبارزات به وجود خواهد آمد، نیست.

اصول ما

  • دمکراسی مستقیم: در کنفدراسیون ملی کار اعضای پایه‌ای تصمیمات را می‌گیرند. اعضای سندیکاها هستند که در مجامع عمومی گردهم می‌آیند و برای فعالیت‌ها و جهت‌گیری‌ها تصمیم می‌گیرند و نه هیچکس دیگر. در این جا رهبری و اعضای حرفه‌ای دستمزدبگیر از سندیکا وجود ندارند. ما در مبارزه هم به همین روش عمل می‌کنیم. از آن جایی که اعضای سندیکاها هستند که مبارزه عملی را پیش می‌برند، نباید اجازه دهند که رهبران سیاسی یا اتحادیه‌ای به جای آنان تصمیم‌گیری کنند، حال این رهبران از هر گروه و دسته‌ای که می‌خواهد باشند. اعضای اتحادیه‌های کنفدراسیون ملی کار در مجامع عمومی تصمیم می‌گیرند و کسانی را برای اجرای آن‌ها به نمایندگی برمی‌گزینند که در هر لحظه در همان مجامع عمومی عزل‌شدنی هستند.
  • عمل مستقیم: نمایندگانی که در نهادهای مشترک اتحادیه‌ای، کارفرمایی و دولتی حضور دارند، کسانی که در کمیته‌های شرکت‌ها نشسته‌اند و نمایندگان سیاسی قادر نیستند وضعیت را بهبود بخشند. این فقط بسیج خود ماست که می‌تواند این امر را پیش برد. برای چنین کاری توازن قوا باید به نفع ما برهم خورد. ما در برابر اعتصابات ٢۴ ساعته به رهبری دیوان‌سالاران اتحادیه‌های رفرمیست همراه با مذاکره در بالا، در برابر تلاش احزاب سیاسی برای سوء‌استفاده از مبارزاتمان فقط عمل مستقیم را قرار می‌دهیم، یعنی عمل بی‌واسطه آنانی که مبارزه می‌کنند. در شرایط امروزی عمل‌های مستقیم ریشه‌ای راهگشا هستند و برای مثال عبارتند از اعتصاب ادامه‌دار، اشغال اماکن مدیریت و مراکز تصمیم‌گیری، اشغال دفترهای احزاب سیاسی…
  • همبستگی: ما زحمتکشان و بیکاران بخش‌های دولتی و خصوصی به یک اندازه قربانی نظمی هستیم که برقرار است. می‌بینیم که چگونه وضعیت زندگی ما بدتر می‌شود. ما به همین خاطر نباید بگذاریم کسانی که دارای امتیاز هستند، یعنی کارفرمایان و حکمرانان، باز هم دست به اخراج بزنند، دستاوردهای اجتماعی را نابود نمایند و شرایط زندگی ما را وخیم‌تر کنند. باید علیه کارفرمایان و حکمرانان و نظمشان به پاخیزیم.
  • دمکراسی مستقیم، عمل مستقیم و همبستگی سه اصل آنارکوسندیکالیسم هستند.

ابزار و اهداف مبارزه ی ما

کنفدراسیون ملی کار در کارخانه‌ها و شرکت‌ها برای مطالبات فوری مبارزه می‌کند، مطالباتی از قبیل کاهش ساعات کار (بدون کم کردن دستمزدها)، علیه بی‌ثبات‌کاری و انعطاف‌پذیری ساعات کار… اما با توجه به این که ستم‌های مختلف پشت درهای کارخانه‌ها و شرکت‌ها متوقف نمی‌شوند و ستم اقتصادی با ستم سیاسی پیوند دارد، کنفدراسیون ملی کار در یک مبارزه همه جانبه علیه جامعه فعلی نیز شرکت می‌کند. این مبارزه‌ای روزمره است که در محل زندگی و کار ما علیه نژادپرستی، نظامی‌گری، جنسیت‌گرایی، قوانین ضدآزادی و ضدکارگری جریان دارد.

کنفدراسیون ملی کار هر چند در مبارزات روزمره فعالانه شرکت می‌کند، اما هرگز از یاد نمی‌برد که برای تغییر جامعه کنونی این مبارزات کافی نیستند و باید پایه های آن را نابود کرد، به همین خاطر ما برای جامعه دیگری مبارزه می‌کنیم، جامعه‌ای آزادمنش، برابر و همبسته.

پروژه‌ای برای جامعه

آنارکوسندیکالیسم خود را از بند و زنجیر احزاب و سازمان‌های سیاسی رها کرده است و پروژه خود را برای یک جامعه دیگر دارد، جامعه‌ای که در آن هر کس اختیار تولید آن چه را برای زندگی لازم است به دست گرفته است. در این جامعه بدون آن که استثمارگر و استثمارشده وجود داشته باشند، پیشرفت به نفع همه صورت می‌گیرد. از این دید است که آنارکوسندیکالیسم «جامعه مطرح شده در پروژه خود را بر اساس یک سازمان گسترده فدرالیست می‌گذارد، یعنی سازمانی که از پایین به بالا عمل می‌کند و بر اساس همه نیروهایش برای دفاع از نظرات و منافع مشترکشان شکل می‌گیرد.»

دولت جای خود را به یک فدراسیون می‌دهد که از پایین به بالا با اصول خودمدیریتی اداره می‌گردد. نمایندگان در چنین جامعه‌ای برای وظایف مشخص انتخاب می‌شوند و در هر لحظه قابل عزل خواهند بود. هر چه قدر هم این جامعه مدرن پیچیده باشد، شوراهای هماهنگی و خودمدیریتی برای اداره آن کافی خواهند بود.

طرح عمومی جامعه لیبرتر (آزادمنش) شامل یک فدراسیون دوگانه است، از یک سو شوراهای کارگاه‌ها، کارخانه‌ها، صنایع محلی، منطقه‌ای، ملی و حتا بین‌المللی، مدیریت و هماهنگی هر بخش تولیدی را تضمین خواهند نمود و از سوی دیگر کمون‌هایی برای هماهنگی فعالیت صنایع مختلف در سطح خود برای این که تمام ابزار لازم برای بقای هر واحد در قلمرویی که دارد فراهم گردد، ایجاد خواهند شد. این شکل از جامعه را کمونیسم لیبرتر (آزادمنش) می‌نامند. برخی خواهند گفت که چنین جامعه‌ای یک مدینه‌ی فاضله و ساده‌انگارانه است! با این حال تجربیات اجتماعی جنبش کارگری نشان داده است که هر گاه گسستی از نظم حاکم صورت گرفته است در برخی مواقع تمام بخش‌های یک کشور با دخالت مستقیم کارگران اداره شدند و بر همین اساس است که اصول کنفدراسیون ملی کار تدوین شده است. اسپانیا در سال‌های ١۹٣۶ تا ١۹٣۹ و تولید محصولات کشاورزی در آراگون یا صنایع چوب و حمل و نقل بارسلون و قیام سال ١٩۵۶ در مجارستان از جمله این تجربیات هستند.

ظرفیت‌های خودمدیریتی تولیدکنندگان عظیم هستند. مدیریت مستقیم اقتصاد و جامعه به مراتب از روش‌های سرمایه داری کارآراتر هستند. سرمایه‌داری به جز میلیون‌ها بیکار، گرسنه و تخریب محیط زیست و نظامی‌گری اتمی دستاوردی ندارد.

علیرغم تمام مشکلات موجود و استهزاهای فن‌سالاران راست و چپ، تغییر سندیکایی جامعه ضرورت دارد و مسئله‌ای است که واقعاً مربوط به دوران کنونی‌ست. کنفدراسیون ملی کار در این راه مبارزه می‌کند.

انجمن بین المللی زحمتکشان

نظم سرمایه داری کاری به مرزها و ملل ندارد، این نظم زحمتکشان را در همه جا استثمار می‌کند. به همین خاطر است که کنفدراسیون ملی کار یک مبارزه جداگانه را فقط در فرانسه پیش نمی‌برد و در سطح جهانی در انجمن بین‌المللی زحمتکشان حضور دارد. هدف انجمن بین‌المللی زحمتکشان مبارزه با سرمایه‌داری در سطح جهان است و این مهم بدون پشتیباتی مشترک و همبستگی بین‌المللی در مبارزه امکان‌پذیر نیست.  در حال حاضر انجمن بین‌المللی زحمتکشان شامل گروه‌هایی‌ست که در پی می‌آید:  BASF (بنگلادش)، CNT-AIT (فرانسه)، OLS (سوئد)، PPAS (اندونزی)، SF (انگلستان)، NSF (نروژ)، CNT (اسپانیا)، COB (برزیل)، ASF (استرالیا)، KRAS (روسیه)، PA (اسلواکی)، ASI (صربستان)، ZSP (لهستان). گروه‌هایی از انجمن پشتیبانی می‌کنند: ARS (بلغارستان)، Germinal (شیلی)، MEM (هندوستان)، ULET (کلمبیا)، WAS (اتریش)، WSA (ایالات متحده آمریکا).

***

اساس‌نامه انجمن بین‌المللی زحمتکشان

الف) مقدمه

مبارزه صدها ساله بین استثمارکنندگان و استثمارشوندگان ابعاد تهدیدآمیزی گرفته است. سرمایه به عنوان قادر مطلق سر هیولاوار خود را دوباره بلند کرده است. علیرغم تضادهای درونی بین بورژوازی و سرمایه‌داری بین‌المللی، چنان شرایطی به وجود آورده‌اند که بتوانند مانند تنی واحد علیه پرولتاریا اقدام نمایند و آن را به ارابه‌ی پیروز خود زنجیر کنند.

سرمایه‌داری خود را سازمان می‌دهد و در حالی که در موضعی دفاعی قرار داشت، علیه طبقه کارگر سنگربندی می‌نماید. حمله سرمایه‌داری برضد طبقه کارگر دارای منشاء ژرف و علل مشخص است. تعدد نظرات در میان کارگران، نبود صراحت و انسجام اهداف طبقه کارگر برای امروز و آینده، تشتت طبقه کارگر در گرایش‌های مختلف و در یک کلام سستی و پراکندگی جنبش کارگری به سرمایه‌داری اجازه می‌دهند که علیه طبقه کارگر اقدام نماید. فقط یک پاسخ می‌تواند به هر نوع یورش خشونت‌آمیز و بین‌المللی استثمارکنندگان برضد طبقه کارگر داده شود و آن هم تشکل فوری ارتش پرولتاریا در یک نهاد مبارزاتی است که در بطن خود همه کارگران انقلابی کشورها را دربرگیرد تا بلوکی پولادین علیه تمام حملات سرمایه‌داری شکل بگیرد، بلوکی که حملات سرمایه داری را پس خواهد زد و بر ضد تمام فشار آن پیروز خواهد شد. جنبش رهایی کارگران نمی‌تواند آن گرایش‌های کارگری را بپذیرد که خواهان همزیستی بین سرمایه و کار هستند و می‌خواهند یک آشتی بین‌المللی را با سرمایه‌داری و دولت بورژوایی برقرار کنند. جنبش رهایی کارگران نمی‌تواند در صفوف خود گرایش‌هایی را بپذیرد که دیکتاتوری پرولتاریا را تبلیغ می‌کنند، چرا که این دیکتاتوری بر خلاف اهداف کارگران آگاهی‌ست که بیش‌ترین آزادی و رفاه را برای همه می‌خواهند. زحمتکشان انقلابی سراسر جهان باید یک انجمن واقعی بین‌المللی زحمتکشان را برضد حمله سرمایه‌داری و همه سیاست‌مداران از هر گرایشی که باشند، بسازند. در این انجمن بین‌المللی هر عضو می‌داند که رهایی طبقه کارگر فقط به دست خود طبقه کارگر میسر است، کارگرانی که به عنوان تولیدکنندگان، سازمان‌های اقتصادی خود را تشکیل می‌دهند تا کنترل اراضی و کارخانه‌ها را به دست بگیرند و آن‌ها را به شیوه اشتراکی اداره کنند. این سازمان‌های اقتصادی که تولیدکنندگان اداره می‌کنند با ادامه‌ی تولید، زندگی اجتماعی را تضمین می‌کنند. وظیفه‌ی زحمتکشان با چنین چشم‌انداز و هدفی این است که در مبارزات جاری که برای تغییر اجتماعی هستند شرکت نمایند و این را به خاطر داشته باشند که هر گامی می‌تواند آنان را به هدف خود نزدیک کند به شرط این که در مبارزات روزمره فقط روی نیروی خود حساب کنند و با تبلیغ و تشکل در جنبش خود، ابزار لازم را برای کنار زدن رقبا و جایگزین شدن خود فراهم آورند. به علاوه ما می‌توانیم هر جا که امکانش وجود دارد نظم اجتماعی خود را برای نمونه ایجاد نماییم. تشکلات ما می‌توانند در چارچوب امکاناتی که دارند بزرگ‌ترین تأثیرات را روی گرایش‌های دیگر داشته باشند تا آن‌ها نیز به ما بپیوندند و با ما علیه رقبای دولتی و سرمایه‌داران مبارزه نمایند، البته همیشه باید شرایط محلی و زمانی را در نظر گرفت و هرگز نباید اهداف نهایی جنبش رهایی کارگران را از یاد برد.

ب) اصول سندیکالیسم انقلابی

            ١) سندیکالیسم انقلابی با تکیه بر مبارزه طبقاتی برای اتحاد همه زحمتکشان در سازمان‌های رزمنده اقتصادی تلاش می‌کند که به نوبه خود برای آزادی از یوغ دوگانه‌ی سرمایه و دولت مبارزه می‌کنند. هدف نهایی سندیکالیسم انقلابی سازماندهی زندگی اجتماعی بر اساس کمونیسم لیبرتر (آزادمنش) است که با عمل انقلابی طبقه کارگر به وجود می‌آید. سندیکالیسم انقلابی با این اعتقاد که فقط سازمان‌های اقتصادی پرولتاریا قادرهستند جامعه کمونیست لیبرتر را به وجود آورند به همه زحمتکشان به عنوان تولیدکنندگان و آفرینندگان ثروت‌های اجتماعی روی می‌آورد و مخالفت خود را علیه احزاب کارگری مدرن اعلام می‌کند، احزابی که برای سازماندهی اقتصادی جامعه بی‌کفایت هستند.

            ٢) سندیکالیسم انقلابی مخالف قاطع هر گونه انحصار اقتصادی و اجتماعی‌ست و برای نابودی هر گونه انحصاری با استفاده از کمون‌های اقتصادی که توسط نهادهای کارگران در هر زمین و کارخانه اداره می‌شوند، مبارزه می‌کند. این کمون‌های اقتصادی بر اساس شوراهای آزاد شکل می‌گیرند که تابع هیچ قدرت و هیچ حزب سیاسی نیستند. سندیکالیسم انقلابی علیه دولت و احزاب سیاسی قد علم می‌کند و در برابر آن‌ها سازمان اقتصادی تولید را قرار می‌دهد. سندیکالیسم انقلابی دولت انسان علیه انسان را برنمی‌تابد و مدیریت اشتراکی را در مقابل هر دولتی قرار می‌دهد. بنابراین واضح است که سندیکالیسم انقلابی نمی‌خواهد قدرت سیاسی را به دست بگیرد، برعکس نابودی هر گونه قدرت دولتی را در زندگی اجتماعی هدف خود می‌داند. سندیکالیسم انقلابی بر این باور است که با حذف انحصار مالکیت، سلطه‌گری نیز پایان می‌یابد، لذا هر شکلی از دولت هرگز نخواهد توانست وسیله‌ای برای آزادی انسان‌ها باشد. هر نوعی از دولت به پیدایش انحصارات و امتیازات جدید برای عده‌ای خاص می‌انجامد.

            ٣) سندیکالیسم انقلابی دارای کارآیی دوگانه است، از سویی ادامه دادن به مبارزه انقلابی روزمره در تمام کشورها برای بهبود شرایط اقتصادی، اجتماعی و فکری طبقه کارگر تا جایی که جامعه کنونی اجازه می‌دهد و از سوی دیگر تربیت توده‌ها برای این که خود بتوانند، هنگامی که زمانش رسید، مدیریت مستقل تولید و توزیع را با در اختیار گرفتن تمام موجودی‌های زندگی اجتماعی به دست بگیرند. سندیکالیسم انقلابی نمی‌پذیرد که سازماندهی یک نظم اجتماعی که بارش فقط روی تولیدکننده قرار دارد با دستورات دولتی رتق و فتق گردد. سندیکالیسم انقلابی خواهان نظمی‌ست که بر اساس فعالیت مشترک تمام زحمتکشان یدی و فکری پی‌ریزی گردد. این نظم در هر شاخه صنعتی با مدیریت کارخانه‌ها توسط خود کارگران شکل می‌گیرد به طوری که هر گروه از آنان در یک کارخانه یا شاخه‌ی صنعتی عضوی خودمختار در تمام نهاد اقتصادی‌ست و خودبه‌خود بر اساس یک نقشه و بر اساس توافقات مشترک، تولید و توزیع را به نفع تمام جامعه تنظیم می‌نماید.

            ۴) سندیکالیسم انقلابی مخالف تمامی گرایش‌هایی‌ست که از دولت و دین تمرکزگرا دفاع می‌کنند چرا که آن‌ها فقط به ادامه حیات دولت و اتوریته یاری می‌رسانند و همواره ابتکار و استقلال را از اندیشه‌ها می زدایند. سانترالیسم یک سازماندهی مصنوعی‌ست که به زعم خود اقشار پایین دست را به اقشاری که بالادست می‌داند، می‌سپارد. سانترالیسم یا تمرکزگرایی نهایتاً رتق و فتق امور تمام جامعه را به دست یک اقلیت می‌دهد و فرد را به برده تبدیل می‌کند که باید فرمانبرداری کند. سازماندهی تمرکزگرا نیازهای جامعه را برای منافع چند نفر تنظیم می‌کند. تمرکزگرایی (سانترالیسم) حقیقت را با یک دست کردن زوری جامعه پنهان می‌کند و مسئولیت شخصی را با انضباط سخت‌‌گیرانه جایگزین می‌نماید. به همین خاطر است که سندیکالیسم انقلابی مخالف قاطع سانترالیسم است و جامعه مطلوب را جامعه سازماندهی شده بر پایه تشکل بزرگ فدرالیستی می‌داند. سازمان فدرالیستی جامعه از پایین به بالاست و دربرگیرنده وحدت آزاد تمام نیروهایی‌ست که برای دفاع از نظرات و منافع مشترک گردهم  می‌آیند.

۵) سندیکالیسم انقلابی با هیچگونه فعالیت پارلمانی و همکاری با نهادهای قانونگذار همخوانی ندارد، چرا که خوب می‌داند که آزادترین سیستم انتخاباتی هم نمی‌تواند تضادهای واقعی موجود را در جامعه از میان بردارد. یگانه هدف نظم پارلمانی این است که در ظاهری قانونی، باطنی دروغین را قرار دهد که به تداوم بی‌عدالتی‌های اجتماعی دامن زده شود.

۶) سندیکالیسم انقلابی مخالف تمام مرزهای سیاسی و ملی‌ست که جبارانه به وجود آمده‌اند و اعلام می‌کند که آن چه ناسیونالیسم (ملی گرایی) نامیده می‌شود چیزی نیست به جز دین ِ دولت مدرن که می‌خواهد در پشت آن منافع مادی طبقات دارا را حفظ نماید. سندیکالیسم انقلابی بر این باور است که اختلافات موجود در زمینه اقتصادی هستند و می‌توانند منطقه‌ای یا ملی باشند. این اختلافات هستند که سلسله مراتب و امتیازات و انواع ستم‌ها را (بر اساس نژاد، جنسیت یا هراختلاف واقعی یا قلابی دیگر) پدید می‌آورند. سندیکالیسم انقلابی می‌خواهد که هر گروهی حق خودمختاری همبسته با دیگر انجمن‌های مشابه را داشته باشد.

٧) به همین دلایل است که سندیکالیسم انقلابی با جنگ و نظامی‌گری مبارزه و تبلیغات ضدجنگ را توصیه می‌کند. سندیکالیسم انقلابی خواهان برچیدن بساط ارتش‌های حرفه‌ای‌ست که همچون ابزار ضدانقلاب سرمایه‌داری عمل می‌کنند. میلیشیای کارگری که در طی انقلاب زیر کنترل سندیکاهای کارگری قرار دارند باید جایگزین ارتش‌های حرفه‌ای گردد. سندیکالیسم انقلابی خواهان تحریم تمام مواد اولیه‌ای‌ست که برای جنگ لازم است و فقط یک استثناء بر این امر قائل است و آن هم برای زمانی‌ست که کارگران یک کشور در حال انقلاب اجتماعی هستند و باید به آنان یاری رساند تا از انقلابشان دفاع کنند. سندیکالیسم انقلابی نهایتاً از ابزاری مانند اعتصاب پیشگیرانه و انقلاب برضد جنگ و نظامی‌گری استفاده می‌کند.

٨) سندیکالیسم انقلابی معتقد است که تولید یک محصول نباید محیط‌زیست را تخریب کند و مثلاً استفاده از  انرژی‌های آلترناتیو را در صورت امکان به جای انرژی‌های تجدیدناپذیر پیشنهاد می‌کند. سندیکالیسم انقلابی نمی‌پذیرد که ناآگاهی موجب بحران زیست محیطی کنونی‌ست، بلکه عطش سود بیش‌تر است که چنین وضعی را پیش آورده است. تولید سرمایه‌داری برای حفاظت از محیط زیست بی کفایت است چرا که همیشه در پی کاهش هزینه‌ها و افزایش سود برای ادامه حیات خود است. خلاصه این که بحران قروض جهانی استفاده از کشاورزی صنعتی را گسترده کرده به طوری که کشاورزی برای امرار معاش پسروی نموده است. این موضوع سبب شده که جنگل‌های استوایی نابود گردند و گرسنگی و بیماری افزایش یابند. اگر مبارزه برای حفظ سیاره زمین و مبارزه علیه سرمایه‌داری به هم پیوند نخورند، هر دو شکست می خورند.

٩) سندیکالیسم انقلابی مدافع سرسخت عمل مستقیم است و از هر مبارزه‌ای که در تضاد با اهدافش نباشد، پشتیبانی می‌نماید. مبارزه دارای اشکال مختلفی از قبیل اعتصاب، تحریم، سابوتاژ و غیره است. ژرف‌ترین بازتاب یک عمل مستقیم اعتصاب عمومی‌ست که از نظر سندیکالیسم انقلابی نوید دهنده انقلاب اجتماعی‌ست.

١٠) سندیکالیسم انقلابی دشمن هر گونه خشونت است که همه دولت‌ها سازمان می دهند، اما این نکته را از نظر دور نمی‌دارد که در طی نبردهای سرنوشت‌ساز که میان سرمایه‌داری امروز با کمونیسم آزادمنش فردا انجام خواهند گرفت برخوردهای به شدت خشونت‌آمیزی شکل خواهند گرفت. سندیکالیسم انقلابی بدین دلیل قهر را به عنوان یک وسیله برای دفاع علیه تهاجمات طبقات سلطه گر مجاز می‌شمارد. طبقات دارا برضد مردم انقلابی از خشونت استفاده می‌کنند چرا که نمی‌خواهند مالکیت را بر زمین‌ها و ابزار تولید از دست بدهند. از آن جایی که خلع مالکیت نمی‌تواند بدون دخالت مستقیم سازمان‌های اقتصادی زحمتکشان انقلابی عملی گردد، دفاع از انقلاب نیز به همان نهادهای اقتصادی بازمی‌گردد و نه یک تشکیلات نطامی یا شبه‌نظامی که در بیرون آن‌ها شکل گرفته است.

١١) فقط در سازمان‌های اقتصادی و انقلابی طبقه کارگر نیروی رهایی و تأمین انرژی آفریننده‌ی لازم برای بازسازی جامعه بر اساس کمونیسم لیبرتر (آزادمنش)  وجود دارد.

پ) نام سازمان بین المللی

پیوند بین‌المللی برای مبارزه و همبستگی که سازمان‌های سندیکایی انقلابی جهان را به یک دیگر وصل می‌کند انجمن بین‌المللی زحمتکشان نامیده می‌شود.

ت) اهداف انجمن بین‌المللی زحمتکشان

انجمن بین‌المللی زحمتکشان دارای اهداف زیر است:

            الف) سازماندهی و پشتیبانی از مبارزه انقلابی در همه کشورها برای نابودی همیشگی رژیم‌های سیاسی و اقتصادی کنونی و استقرار کمونیسم لیبرتر.

            ب) ایجاد یک پایه ملی و صنعتی سندیکایی در تشکلات اقتصادی سندیکایی و آن جایی که چنین پایه‌ای موجود است، تحکیم آن‌هایی که برای نابودی سرمایه‌داری ودولت مبارزه می‌کنند.

            پ) جلوگیری از نفوذ هر گونه حزب سیاسی در سازمان‌های اقتصادی سندیکایی و مبارزه قاطع با هر گرایشی از سلطه‌گری سیاسی در درون سندیکاها.

            ت) تدوین یک برنامه مشخص در صورت پیدایش یک موقعیت برای ائتلاف موقت با دیگر تشکلات پرولتری، سندیکایی و انقلابی به شرطی که بندهای الف، ب و پ بالا خدشه‌دار نگردد. هدف ائتلافات موقت باید حرکت‌های بین‌المللی مشترک به نفع طبقه کارگر باشد. نباید هرگز اتحادی با احزاب سیاسی صورت بگیرد، یعنی با گروه‌هایی که  دولت را به عنوان یک سیستم سازماندهی اجتماعی می‌پذیرند. سندیکالیسم انقلابی هر گونه همکاری طبقاتی را که با شرکت در نهادهای مشترک کارگر و سرمایه‌دار مانند کمیته‌های شرکت‌ها شکل می‌گیرند، نفی و طرد می‌کند. سندیکالیسم انقلابی هیچگونه یارانه دولتی را نمی‌پذیرد و مخالف کسانی‌ست که می‌خواهند فعالیت سندیکایی را حرفه‌ای پیش ببرند. این نوع از فعالیت‌ها با آنارکوسندیکالیسم همخوانی ندارند.

            ث) مبارزه با خشونت تمام دولت‌ها علیه انقلابیان که برای یک انقلاب اجتماعی فعالیت می‌کنند.

            ج) مطالعه همه مسائل پرولتاریای جهان برای تحکیم و گسترش جنبش‌هایی که در یک کشور یا چند کشور برای دفاع از حقوق و دستیابی به حقوق جدید برای طبقه کارگر در جریان هستند یا برای انقلاب رهایی‌بخش مبارزه می‌کنند.

            چ) اقدام برای حمایت مشترک از مبارزات بزرگ اقتصادی یا مبارزات حاد برضد دشمنان آشکار و پنهان طبقه کارگر.

            ح) یاری فکری و مادی به جنبش‌های طبقاتی که توسط سازمان‌های اقتصادی ملی پرولتاریا هدایت می‌شوند. انجمن بین‌المللی زحمتکشان فقط زمانی در امور سندیکایی یک کشور دخالت می‌کند که سازمان سندیکایی آن کشور بخواهد یا امضاء کننده تصمیمات عمومی انجمن باشد.

ث) شرایط عضویت

سازمان‌های زیر می‌توانند به انجمن بین‌المللی زحمتکشان بپیوندند:

            الف) سازمان‌های سندیکایی انقلابی ملی که عضو هیچ انترناسیونال دیگری نباشند. به هر حال برای هر کشور بیش از یک گروه نمی‌تواند وجود داشته باشد. گروه‌های عضو باید اصول، راه‌کارها و اهداف انجمن بین‌المللی زحمتکشان را بپذیرند و نسخه‌ای از اساس‌نامه و اصول خود را به دبیرخانه انجمن بدهند. دبیرخانه بین‌المللی انجمن باید تمام واحدهای دیگر را از نامزدی عضویت جدید مطلع نماید.

            ب) اقلیت‌هایی از سندیکالیست‌های انقلابی متشکل در سازمان‌های ملی که خود وابسته به انترناسیونال‌های سندیکایی دیگر هستند.

            پ) سازمان‌های سندیکایی یا حرفه‌ای یا صنعتی مستقل که  یا عضو سازمان‌های ملی هستند که خود در انجمن عضویت ندارند با این شرط که اصول و اهداف انجمن را بپذیرند و سازمان‌های ملی‌اشان، اگر وجود دارند، موافق عضویتشان در انجمن باشند. نمی‌توان ورود سازمان‌های سندیکایی، حرفه‌ای یا صنعتی را به درون انجمن بین‌المللی زحمتکشان پذیرفت که از سازمان ملی خارج شده‌اند یا از آن کنار گذاشته شده‌اند، مگر آن که توافق جمعی یک کنفرانس مرکب از دو نماینده هر سازمان عضو، یعنی دو نفر از سازمان جداشده یا اخراج شده و دو نماینده ملی از سازمان عضو انجمن بین‌المللی زحمتکشان و دبیرخانه آن، اعلام گردد.

            ت) هر سازمان تبلیغات سندیکایی انقلابی که اصول و اهداف انجمن بین‌المللی زحمتکشان را می‌پذیرد و در کشوری کار می‌کند که هیچ سازمان ملی عضو انجمن نباشد.

            ث) از آن جایی که انجمن بین‌المللی زحمتکشان فقط دارای واحدهای قانونی و غیرقانونی‌ست که در رابطه مستقیم با کشورهای خود هستند، گروه‌های تبعیدی می‌توانند به عنوان واحد این انجمن به رسمیت شناخته شوند به شرط این که به دبیرخانه انجمن به روشنی نشان دهند که نمایندگان اصیل تشکلاتی هستند که در کشورهای مربوطه فعالیت می‌کنند. در هر صورت فقط یک واحد برای هر کشوری می‌تواند وجود داشته باشد. اگر رفتارهایی که در زیر می آیند محرز گردند تصمیم به حذف یک واحد گرفته خواهد شد: الف) اگر پایبندی به اصول و اهداف نقض گردد، ب) اگر حق عضویت‌ها پرداخت نگردد، اگر یک واحد به مدت یک سال حق عضویت نپردازد، کنگره باید در مورد آن تصمیم‌گیری نماید، پ) اگر یک واحد در مجامع عمومی و کنگره بین‌المللی شرکت نکند و به فراخوان‌های دبیرخانه و واحدها بدون ارائه توضیح پاسخ ندهد.

ج) کنگره‌های بین‌المللی

اگر ممکن باشد کنگره‌های بین‌المللی انجمن هر دو سال یک بار برگزار می‌شوند. دبیرخانه با در نظر گرفتن مهلت کافی از واحدها خواهد خواست تا موضوعات و پیشنهادهایی را که دارند به کنگره ارائه دهند. سپس دبیرخانه دستور کار کنگره را تهیه خواهد نمود و به همراه موضوعات رسیده، دست کم شش ماه پیش از کنگره، به تمام واحدها خواهد فرستاد. اجرای توافقات و قطع‌نامه‌هایی که به تصویب کنگره‌ها می رسند برای تمام تشکلات عضو اجباری خواهند بود مگر آن که این تشکلات در کنگره ملی خود یا در یک همه‌پرسی قطعنامه‌های کنگره را رد کرده باشند. اگر حداقل سه سازمان ملی عضو انجمن بین‌المللی زحمتکشان تقاضا کنند در این صورت می‌توان با یک همه‌پرسی عمومی در تمام واحدها، در یک تصمیم بین‌المللی تجدید نظر کرد. هر واحد عضو انجمن بین‌المللی زحمتکشان در کنگره‌ها و همه‌پرسی‌های بین‌المللی دارای یک حق رأی است، هر چند باید تلاش نمود که پیش از این که کار به رأی گیری بکشد به اجماع و اتفاق نظر رسید.

چ) نقل و انتقالات بین‌المللی

هر عضو یک سازمان وابسته به انجمن بین‌المللی زحمتکشان که حق عضویت خود را کاملاً پرداخت کرده است اما در یک کشور دیگر به جز محلی که او عضو است اقامت دارد، باید حداکثر یک ماه پس از رسیدن خود، انتقال خود را از سازمانی که در آن بوده به سازمان ملی کشور مقصد انجام دهد. سازمان کشور مقصد باید این انتقال را بپذیرد بدون آن که حق ورودی اخذ نماید. اگر یک تبعید گسترده صورت بگیرد، عضویت در سازمان تبعیدی که انجمن بین‌المللی زحمتکشان به رسمیت شناخته، اختیاری‌ست.

ح) دبیرخانه

برای هماهنگی فعالیت‌های جهانی انجمن بین‌المللی زحمتکشان، برای دستیابی به اطلاعات دقیق جهت تبلیغات و سازماندهی مبارزه در همه کشورها، برای اجرای قطع‌نامه‌های کنگره‌های بین المللی به بهترین شیوه ممکن و برای مواظبت از تمام فعالیت‌های انجمن بین‌المللی زحمتکشان، یک دبیرخانه، که دست کم سه نفرشان در نشانی مرکزی انجمن بین‌المللی زحمتکشان اقامت دارند، انتخاب می‌گردد. دبیرخانه را کنگره یا همه‌پرسی بین‌المللی برمی‌گزیند. بقیه اعضای دبیرخانه توسط واحد یا واحدهایی انتخاب می‌شوند که کنگره مشخص می نماید. اعضای دبیرخانه فعالیت و کارها را بین خود تقسیم می‌کنند. دبیرخانه و دبیر همانگونه که در بالا آمده است برای فاصله دو کنگره انتخاب می‌گردند. با این حال می‌توان انتخابات مجددی را فقط برای یک دوره مدیریت در نظر گرفت. محلی را که دبیرخانه باید در آن قرار بگیرد، کنگره تعیین می‌نماید. اگر چنین امری ممکن نشد، این محل با همه‌پرسی مشخص می‌گردد. دبیرخانه باید یک گزارش کتبی از فعالیت‌های خود تهیه کند. گزارش کتبی باید پیشاپیش به واحدهای عضو انجمن بین‌المللی زحمتکشان داده شود تا قبل از برگزاری کنگره فرصت کافی برای مطالعه داشته باشند. واحدهای عضو هم زمان با دریافت گزارش کتبی دبیرخانه یک گزارش مالی نیز دریافت می‌کنند. کنگره کمیسیونی را مسئول رسیدگی به حساب‌ها و کنترل نهایی آن‌ها می‌کند.

خ) مالی

برای این که انجمن بین‌المللی زحمتکشان بتواند گسترش پیدا کند و فعالیت‌های بین‌المللی را بیش‌تر نماید و برای این که بتوان به تبلیغات نوشتاری، پایه‌هایی استوار داد، برای این که انجمن بین‌المللی زحمتکشان بتواند نشریات خود را مرتباً منتشر نماید، برای این که انجمن بین‌المللی زحمتکشان بتواند در حرکات سندیکالیستی انقلابی در کشورهای مختلف شرکت جوید، برای این که انجمن بین‌المللی زحمتکشان بتواند به ترویج نظرات سندیکالیسم انقلابی در کشورهایی بپردازد که در آن‌ها نظرات و راه‌کارهای ما دارای وزنه‌ای نیستند و سرانجام به خاطر این که انجمن بین‌المللی زحمتکشان بتواند فوراً و با شیوه‌ای رضایت‌بخش به فراخوان‌های همبستگی که به انجمن فرستاده می‌شوند پاسخ دهد، هر عضو یک سازمان وابسته به انجمن بین‌المللی زحمتکشان باید یک حق عضویت بین‌المللی سالانه برابر با یک دلار آمریکا یا مبلغ برابر با این پول بپردازد. واحدهایی که در وضعیت بد مالی هستند برای این حق عضویت توافقی با دبیرخانه انجمن بین‌المللی زحمتکشان می‌کنند. هر واحدی خود تصمیم می‌گیرد که چگونه حق عضویت اعضای خود را جمع‌آوری کند. اگر واحدها مایل باشند، انجمن بین‌المللی زحمتکشان می‌تواند یک تمبر ویژه برای دفترچه‌های حق عضویت به آن‌ها بدهد. هر واحد هر سه ماه یک بار حق عضویت‌های بین‌المللی را به انجمن می‌فرستد.

د) انتشارات

دبیرخانه دارای انتشارات زیر است:

            ١) نشریه‌ای که باید با بیش‌ترین تناوب ممکن منتشر گردد. مطلوب است که نشریه‌ی هر واحد عضو انجمن یا هوادار آن، فضایی را در صفحات خود به خبرهای انجمن بین‌المللی زحمتکشان اختصاص دهد تا بتوان از این طریق، فراخوان‌ها به همبستگی بین‌المللی و تبلیغات عمومی را در آن منتشر کرد.

            ۲) انتشار جزوات تبلیغاتی ویژه‌ی انجمن بین‌المللی زحمتکشان برای کشورهایی که دارای واحد نیستند.

            ٣) هر نشریه به صورت گاهنامه یا هر شکل دیگری که کنگره برای انتشارش تصمیم می‌گیرد.

تارنمای انجمن بین‌المللی زحمتکشان: https://iwa-ait.org

تدوین و ترجمه: نادر تیف

اردیبهشت ۱۴۰۰ –  مه ۲۰۲۱

هنگامی که نخستین پرتو خورشید روز اول ماه مه بر گورهای بی‌آوای والدهایم می‌تابد، بنای فروتن یادبود پنج کارگر آنارشیست به خاک افتاده در نوامبر ۱۸۸۷ خودنمایی می‌کند… ادامه منشاء اول ماه مه به قلم رودلف روکر در لینک زیر:

https://bit.ly/3xxaWKH

نام کتاب: آنارکوسندیکالیسم

نویسنده: رودولف روکر

مترجم: محمودرضا عبداللهی

ناشر: نشر افکار

http://nashreafkar.com/